برای دعای شاه در هیئتهای عزاداری پول میدادند/ عشق به اهلبیت(ع) پسرم را در مسیر جبهههای جنگ و شهادت قرارداد
به گزارش پایگاه خبری _ تحلیلی میانا، دفاع مقدس دفاع از ارزشها بود زیرا مردانی برای حفظ دین و آرمانهای اسلامی باخدا معامله کردند و در وصایا بر آرمانهایشان که همان اتحاد و انسجام و پیشبرد نظام اسلامی است، تأکید داشتند.
هفته دفاع مقدس فرصتی است تا باری دیگر با آرمانهای شهدا تجدید میثاق کنیم و یاد ایشان را زنده نگهداریم و با حفظ راه شهدا، اجازه ندهیم اهداف شهدا در جامعه کمرنگ شود.
به سراغ خانواده شهید بزرگوار حمزه علی مهدی لو میرویم، این خانواده در حال حاضر در خانهای ساده و بیریا در کوچهای به نام شهید بزرگوارشان زندگی میکنند.
سخن خود را با پدر شهید مهدی لو آغاز میکنیم:
میانا: لطفاً از خودتان برایمان بگویید:
بنده اسماعیل مهدیلو فرزند عین الله هستم و در ۱۳۱۷ در شهر ترکمانچای متولد شدم.
میانا: پدر مادر خود را به یاد دارید؟ به چه کاری مشغول بودند؟
بله، پدر و مادر ما کشاورز بودند و بنده نیز به آنها در کار کشاورزی کمک می کردم
میانا: از بچگی های خود چه به خاطر دارید؟ بویژه از ایام محرم.
بنده از ۷ سالگی نماز خود را خوانده ام و تا الان ترک نکردم و از آن زمان اذان می دادم و بیشتر وقت خود را در مسجد و هیئت های محله شرکت می کردم.
بیش تر کلاس قرائت شرکت می کردم و قرآن را نیز از آنجا یاد گرفتم. بیش تر دوستانم الان به رحمت خدا رفته اند و آنها در آن زمان کارهای بی مورد و بی هوده انجام نمیدادند.
در آن زمان ما در ترکمانچای امام جماعت نداشتیم ولی نماز جماعت را در خانه به همراه خانواده و پیشنمازی پدرم ادا میکردیم.
میانا: دوست صمیمی شما چه کسی بود؟
حسن حیدری، پسر مذهبی و متدینی بود.
میانا: ایام بیکاری داشتید؟
نه، حتی در ایام ماه مبارک رمضان نیز ما در هنگام سحر مقداری کره میخوردم و در ایام گرمای طاقتفرسای تابستان هم تحمل میکردیم و صبح تا شب مشغول کشاورزی و کمک به خانواده بودیم.
میانا: از مذهبیهای ترکمانچای چه کسی را به یاد دارید؟
بله؛ روحانی عزیز و گرامی میرزا صادق که واقعاً نمونه بود، در ایام انقلاب با رژِیم شاهنشاهی مبارزه میکرد و ما بسیاری از مسائل شرعی و روز جامعه را از ایشان یاد گرفتیم.
میانا: از ازدواج خود برای ما بگوید؟
بنده در سن ۱۷ سالگی قبل از انقلاب اسلامی ازدواج کردم و حاجخانمم هم در آن زمان ۱۶ سال داشت، الآن بیش از ۶۰ سال است بدون هیچ مشکلی در کنار هم زندگی کردیم.
خانوادههای ما بیشتر در آشنایی ما نقش داشتند و مهریه ما ۱۵۰ تومان بود که آن را هم عالمان شهر ترکمانچای تعیین کردند.
میانا: درآمد شما از کجا بود؟
فقط از طریق کشاورزی
میانا: زندگی شما چگونه بود؟
ما هیچچیز نداشتیم و نیازی به تعریف نیست، به یاد دارم یک گلیم داشتیم که آن را هم بردارم با خود میبرد و بعد از انقلاب اندکی توانستیم به سطحی از آسایش برسیم.
میانا: توصیه پدر مادرتان به شما چه بود؟
فقط کسب رزق حلال و حرکت در مسیر الهی و درست.
میانا: از همسر خود طی این سالها رضایت داشتهاید؟
من شرمنده ایشان هستم، تاکنون هیچ فشاری به بنده نیاورده و با نداری زندگیمان ساخته است، حتی در کار کشاورزی هم به بنده کمک میکرد.
میانا: در زمان انقلاب به جبهههای جنگ هم کمک کردید؟
بله واقعاً مردم ترکمانچای در آن زمان از هیچ کمکی به جبهههای حق علیه باطل دریغ نمیکردند و با ضدانقلاب مبارزه میکردیم.
حتی مردم در آن زمان با شعارهای انقلابی خود با مزدوران رژیم شاهنشاهی مقابله میکرد.
میانا: چند فرزند دارید؟
۳ تا فرزند دارم یک دختر و دو پسر که یکی از آنها ( حمزه علی) به شهادت رسید.
میانا: از به دنیا آمدن شهید حمزه علی خاطرهای دارید؟
فقط به یاد دارم در هنگام اذان صبح بود که حمزه علی به دنیا آمد.
میانا: شهید حمزه علی را تنبیه کرده بودید؟
یکبار حمزه علی از بردن احشام به چرا سر باز زد و من مجبور شدم او را بزنم ولی اندکی بعد او را بغل کردم و در آغوش گرفتم.