**نقد و بررسی بند اول نشریه «عطر آدینه ترکمنچای»** (این نشریه با نظارت دفتر امام جمعه ترکمنچای منتشر می شود)
ابتدا سوال و جواب از نشریه آورده می شود: تردید نیست که قرآن از سوی خدا بر پیامبر اکرم (ص) نازل شده است، اما آیا الفاظ عربی قرآن نیز از سوی خداست، یا این الفاظ از سوی پیامبر (ص) است؟ جواب نشریه: «نزول قرآن به زبان عربی با توجه به مخاطبین نخستین و شخص پیامبر (ص)- که عرب زبانند- یک جریان طبیعی است و هر سخنوری مطالب خویش را با زبان مخاطبان خود بیان می کند. خداوند متعال نیز در ارسال پیامبر و ابلاغ پیام های خویش همین رویه را تایید کرده و به کار برده است.» بنده احساس می کنم (و شاید دیگران هم) که در سطور بالا و در بحث از زبان عربی، آن صمیمیتی که باید، وارد نیست. بعبارتی خواننده چنین برداشت می کند که زبان دیگری می توانست زبان قرآن باشد و همان محتوی، معانی و بیان را برساند البته اگر پیامبر(ص) بر ملتی دیگر و با زبانی دیگر ورود می کرد. جواب بنده بر اساس مطالعاتم در این مورد منفی است و لازم به توضیح. زرین کوب در کتاب دو قرن سکوت، ناگهان سرزمین شتر و سوسمار، آن مردم بی فرهنگ و مقدار، که نمک از کافور، سیم از زر و سنگ از گوهر تفاوت نمی دانستند، را مرکز داد و ستد و کانون پول و سرمایه و شاه راه تجارت شرق و غرب معرفی می کند. این هنوز توصیف آن مکه ای است که پیامبر در آن به سخن نیامده است. کمتر خواننده ای از زرین کوبیان می پرسد که آیا وی آن هنگام که آن سخنان را در باره بی سر و پایی عرب می ساخت، از اهمیت اقتصادی و سیاسی و فرهنگی مکه بی خبر بود؟ در عربستان دست کم از یک هزار سال پیش از میلاد مسیح با نوشتن آشنا بودند و آن را در خدمت مذهب و قانون بر روی کتیبه های سنگی به کار می بردند... .این نظر بروکلمان درباره ادب پیش از اسلام است. فرانتس روزنتال در کتاب «تاریخ تاریخ نگاری در اسلام» درباره آن گفته است: «مرجعی نمی شناسیم که بتواند جایگزین تاریخ ادبیات بروکلمان شود». آذرنوش آذرتاش در مقاله ای که در مجله پیام صادق منتشر کرده، مستندا نشان می دهد که اگر از جنوب عربستان شروع کنیم به اقوامی بر می خوریم که از دوهزاره پیش از میلاد دارای اسم و رسم و تمدن و حتی خط بوده اند و از آنها کتیبه هایی بر جای مانده است. در شمال عربستان حدود سیزده هزار کتیبه از دوران ثمودی ها کشف شده و ... شوقی ضعیف در کتاب «تاریخ ادبی عرب» بعد از ورود به جزئیات، حکم زیر را صادر می کند:« در مضامین شعر جاهلی آنچه بر جسته است سادگی و وضوح و بی تکلفی آن است... .شاعر جاهلی با مبالغه آشنا نیست و از حدود اعتدال بیرون نمی رود... . شعر جاهلی سند معتبری است برای کسی که بخواهد زندگانی و محیط شاعر جاهلی را بشناسد... شاعران جاهلی تسلیم واقعیت هستند و شیوع روحیه واقع بینی، به اندیشه آنها خصلتی گزارش گونه بخشیده است ... . می بینیم که اسلام نه بر زمینه ای تهی و انسانی که برخی مورخین سوسمار خورشان می خوانند بل بر جامعه ای فرود آمد که زمینه شنیدن سخن تازه در آن می رفت. تصویری که از آیه های قرآن برجسته می شود در قالب الفاظی سرشار از حکمت و خرد حکایت دارد. چطور ممکن است که بر مردمانی خوانده شود که نادان محض و سوسمار خور بوده باشند؟! اگر چنین می بود چطور وی معانی آیات قرآن را در یافته، به آن دل داده ایمان آورده و در راه تحقق پیام آن جان باخته است؟ عرب سوسمار خوری که برخی ترسیم می کنند نباید از «قلم» و «مایسطرون» چیزی فهمیده باشد. اگر محتوای قرآن را درک نکرده بودند چرا به پیامبر پشت و او را به گفت و گو با زبانی غیرقابل فهم متهم نکرده اند؟ فهم قرآن و سر سپردن به آن در صدر اسلام، حجت را تمام می کند. شنیدن و درک آیات قرآن، نیازمند هوش، خرد و دریافت و درکی وسیع، فرهنگی غنی و تسلط و تعقلی به بیان و ادب و فلسفه و حکمت دارد. این مردم شیفته قرآن می شوند قرآنی با باز فرهنگی، اخلاقی، زیباشناسانه، علمی و انسانی. مسئله این است و خیلی راحت قابل اثبات: هیچ زبان دیگری غیر زبان عرب ظرفیت باز بیان و حتی باز خوانی شایسته سوره های قرآن و خصوصا برخی از آنها را ندارد. به همین خاطر است که در ترجمان القرآن جرجانی، بیش از 3500 لغت صریح عرب بکار رفته است. اگر نگوییم تماما، قریب به اتفاق این لغات از بار معنایی وسیع برخوردار است. زبان، لغت و بیان از هیچ بر نمی آید و تا اندیشه و اقدام نباشد، فرم و زیبایی و زلال نمی گیرد. لغت فضول سینه نیست که به سرفه ای بیرون ریزد. آن را باید در ذهن، به نیاز، توان خرد و بیان ساخت. ابن خلدون با آنکه یک ضد عرب است و بیشتر خود را مغربی می خواند تا عرب؛ و از آنجایی که مورخی عامی نیست و به عقل و خرد و حکمت و راستی و علم بها می دهد، و نیک می داند که حضور عرب در شمال افریقا، لاقل در زمینه لغت و بیان، کار او را سهل کرده است و وسعت بخشیده است، خلاف برخی از مورخان مغرض، پیوسته از لغت عرب و زبان قرآن به احترام و عظمت یاد می کند و تذکر می دهد که زبان عربی و اسلام چه تحول شگرفی در شمال آفریقا و شرق میانه پدید آورده است. در مورد آن نکته از نشریه که نزول قرآن با توجه به مخاطبان نخستین به زبان عربی بوده؛ دو نکته برجسته می شود که باید به آنها جواب داد. اول اینکه اگر پیامبر(ص) بر ملتی دیگر رسالت می داشت آیا زبان آن ملت (غیر زبان عربی) می توانست محتوی و معانی قرآن را در حد زبان عربی برساند. دوم اینکه اگر زبان منتخب صرفا برای ابلاغ مخاطبین اولیه انتخاب شده و ابزار دیگری نمی توانست از عهده ابلاع و دعوت برآید، پس چطور در دهه های نخستین هجری و در حالی که ملل ایران و بین النهرین و مصر و شام و شمال آفریقا و ... نا آگاهی کامل از درک معانی و لغت عرب داشتند صمیمانه و در مدت خیلی اندک به اسلام گرویدند. امید است که ابزار «جنگ» یهود و نصاری ساخته برای تحمیل اسلام به ملل به ذهن کسی رسوخ نکند. به امید وحدت جامعه اسلامی(عرب و عجم، شیعی و سنی و ...)