- ارسال کننده: جواد کاظمی- تاریخ: ۹۴/۰۲/۳۱

روایت فتح خرمشهر به قلم اسلام عزتی

خرم شهر آزاد شد

صدای هل هله آمد مرا تکانم داد

صبا شبانه سرای خدا نشانم داد

پرنده بودم و پرواز عشق یادم رفت

خدا برای پرم اوج آسمانم داد

اگر چه لانه ی عشقم زخاک یکسان شد

 به حرمت دل مادر به سفره نانم داد

زبهر عشق حقیقی چه استغاثه نمودم

هر آنچه در دل من بود ، خدا همانم داد

بگو به گوش فلک از بهای خرمشهر

بگو خدا به من اینک ره جنانم داد

در آن زمان که ترابم به دست دشمن بود

خدا به حرمت رزمنده ها امانم داد

بگفت : مرد الهی که شهرم آزاد است

برای گفتن تکبیر حق لسانم داد

رسیده سوم خرداد رسیده آزادی

دیار ما شده خرم خدا مکانم داد

قلم ز ((عزتی)) و همسفر چه میگوید :

چرا که همسفران این همه زیانم داد

1
1