توشمانلو (بخش کندوان شهرستان میانه - آذربایجان شرقی)
کهن دیار (ایرانگرد)
روستای توشمانلو
از نظر تقسیمات آب و هوایی کوهستانی ، روستای توشمانلو دارای تابستانهای معتدل و نیمه گرم و زمستانهای سرد قراردارد. دو نوع باد شمالی و جنوبی نیز در این روستا می وزد که باد شمالی در زمستان سرد و در تابستان خشک است و باد غربی نیز باعث افزایش درجه حرارت میگردد .. وجود گسلهای متعدد در استان آذربایجانشرقی باعث شده که منطقه فوق جزو مناطق زلزله خیز باشد . آخرین زلزله در سال 1376 در روستا ر خ داده است و باید نسبت به مقاوم سازی خانه های آن اقدام گردد که در این خصوص اقدامات مفید و موثر زیادی توسط اهالی توشمانلو صورت گرفته است . به دلیل بارش زیاد در منطقه ، روستا در خطر سیلاب قرار دارد که هراز گاهی باعث خسارات جزیی به روستا میگردد .
محل تامین آب شرب روستا از دو چشمه بنامهای یاقلی بلاق و آلچا لی سویی تامین میگردد . منابع تامین آب کشاورزی کوه ها و دره های شمال توشمانلو و نیز سد موجود توشمانلو است که بصورت مشارکتی توسط اهالی احداث گردیده است . که از نوع سدهای وزنی با مصالح سنگ میباشد . و ارتفاع آن 7 متر ، طول تاج آن 170 متر و عرض آن نیر 7/1 متر است .که 100 هکتار از اراضی زیر کشت روستا را آبیاری مینماید .
پوشش گیاهی روستا از گیاهانی نظیر : مرزنگوش – آویشن – غازایاقی- پنیرک درمنه و گون و .... تشکیل شده است . گونه جانوری روستا را حیواناتی نظیرروباه – خرگوش – شغال – گرگ خرس و کبک و..... شامل میگردد .مساحت اراضی کشاورزی روستا نیز در حدود 1300 هکتار است .
جمعیت روستا برابر آمار 1375در حد 718 نفر بوده که در قالب 151 خانوار زندگی میکنند . نرخ رشد جمعیت نیز برابرز آمار سال 65-1375 84/0 بوده است . نسبت جنسی روستا برابر 112 مرد در مقابل 100 نفر زن که بر مبنایی محاسبه درصد 8/52 درصد مرد در مقابل 1/47 درصد زن بوده است .
اراضی کشاورزی روستای توشمانلو 820 هکتار میباشد که بصورت آبی و دیم کشت میگردد . اراضی آبی روستا در حدود 309 هکتار میباشد و در اراضی دیم روستا که 230 هکتار میباشد. کشت گندم، جو ، نخود و عدس صورت میگیرد. پراکنش اراضی روستا در شرق ، غرب و جنوب شرقی روستای میباشد. به طور متوسط میانگین میزان تولید محصول گندوم 5/1 تن و 5/2 تن جو در هر هکتار میباشد . این محصولات پس از تقسیم مصرف خود اهالی به فروش میرسد .
محصول غالب روستا و حتی منطقه ، سیب است . سیب درختی یکی از محصولاتی است که طی چند سال گدشته بومی شده است و سیب توشمانلو ، معروفیت خود را دارد و اکثرا به کشورهای حاشیه خلیج فارس و شیخ نشین ها صادر میگردد .اکثر باغات روستا در جنوب روستا قرار گرفته است . بیشتر باغات به دلیل مشاوره قبل از احداث بصورت ردیفکاری و اصولی احداث
شده است . همچنین غیر از سیب که محصول غالب روستا است ، محصولات عمده باغی دیگر ، مانند زردآلو ، هلو ، گلابی و گیلاس از محصولات مهم روستا میباشد . به طور متوسط میزان تولید محصولات باغی در هر هکتار 40 تن میباشد . آبیاری 25 باغ و حتی بیشتر ازاین رقم باغات روستا از طریق آبیاری تحت فشار آبیاری میگردد . تعداد ماشین آلات کشاورزی روستا از قبیل تراکتور به علت تمکن مالی اهالی به سبب محصول خوب روستا ، 30د ستگاه به اضافه دستگاههایی نظیر تیلر و سمپاش و ... میباشد . برابر آمار جهاد کشاورزی شهرستان و بخش کندوان در سال 1382 مقدار 5/275 هکتار از اراضی روستا به باغات مثمر و 6 هکتار نیز به باغات غیر مثمر اختصاص دارد . اراضی روستا بصورت آبی 309 هکتار و بصورت دیم 230 هکتار و بقیه به باغات تعلق دارد که از آن مقدار نیز همانطور که اشاره شد تنها 6 هکتار تحت کشت باغهای غیر مثمر قرار دارد .(برگرفته از سایت دایره المعارف بزرک تبریز)
آری همیشه اینگونه است که که بقای عده ای در گرو فداکاری و فنای عده ای دیگر است و این درخت سیب نیز چه فداکارانه خود را برآب زده و در کثرت آب خشکیده است !! و سر تعظیم یر قدرت سیال آب آورده است تا بتواند با این از خود گذشتگی جایی هرچند اندک برای ذخیره آب در روزهای گرم و طاقت فرسای تابستان برای درختان و نهالهای تازه ریشه بر زمین دوانیده پایین سد فراهم کند آیا این نهالهای تازه به دوران رسیده از سرنوشت و از خود گذشتگی این کهن درخت پیر آگاهند جالب اینجاست که شاخه های خشکیده این درخت پیر در آینده ای نه چندان دور پایه هایی چوبین و تکیه گاهی بر شاخه های سرسبز پر ثمر درختان سیب پایین دست سد خواهند بود تا نکند که شاخه های جوان آنها تاب و توان تحمل میوه و ثمر خود رانداشته باشند و خمی بر ابرو بیاورند و پشتشان در زیراین بار سنگین خمیده شود .
منصفانه آن است که اعتلا و رشد و شکوفایی و ثمر دهی بازماندگان تنها در سعی و تلاش خود آنها خلاصه نشود بلکه یادآوری شود آنچه آنها دارند نتیجه و میوه ی بذری است که مدتها قبل کاشته شده و اکنون به ثمر نشسته است . درست است که بسیاری از توفیقات و موفقیتها در گرو زحمت و تلاش هر فردی است اما افسوس و صد افسوس که بسیارند افرادی که خودشان را تنها دلیل موفقیت خویش می پندارند در حالیکه این خودبینی و خود ستایی چیزی سوای آن خود خودی است که بالفطره متوجه خداوندگار است خداوندی که تا اراده ی بنده خاکیش برراستای اراده الهیش استوار نگردد هر کار و حرکتی عقیم می ماند و هیچ کاری به سامان و انجام نمی رسد شاید گاهی گوشمان برای شنیدن ندای فطرت درونی کم شنوا شده است . شایسته است که در هر شرایطی و با هر توانایی و قدرت و هنری عنایت و رضایت حق تعالی را برتر و بالاتر از هر قابلیت فردی و موقعیت اجتماعی خود بدانیم به قول شاعر " راه رو گر صد هنر دارد توکل بایدش " . همچنین شکر بر الطاف الهی داشته و بندگان دیگر خداوند را که واسطه فیض الهی هستند محترم بشماریم چرا که در بسیاری از موارد توفیق و بهره مندی ما از الطاف حضرت حق در گرو قدر دانی و سپاس از همه صاحبان حق سعادت ما در خیلی موارد مرهون تلاش و زحمت و فداکاری سایر افراد است باشد که قدر دان همه آنهایی باشیم که نقشی مثبت و سازنده در زندگی ما داشته اند .
مادرم همیشه به این فرش نوشته با حالتی عجیب نگاه می کند طوری که میتوان حسرت آن ایام را درعمق نگاهش احساس کرد . دوران جوانی دوران قدرت و توانمندی . هرتکه و هر قسمت از این فرش برای مادرم حکم طفلی خردسال را دارد که مادر در گذر ایام در لحظه لحظه ی رشد و نمو آن حضور داشته و هیچ لحظه ای از لحظات آن از خاطر محو نمی شود . مادرم طوری از نحوه بافته شدن و مراحل مختلف آن با ذوق و شور و احساس سخن می گوید که خواه ناخواه به شنونده نیز احساس دلبستگی خاصی به این فرش تکیه زده بر منبر مسجد القا می کند . قرار گرفتن این فرش در مکان مقدسی چون مسجد و بر منبر آن روحی مقدس وار نیز بر این شیئ بی جان و روح بر ذهن انسان متواتر می کند . شاید برای برخی افراد این فرش نوشته و این هنر سنتی و بومی چندان چشمگیر و قابل توجه نباشد اما اگر بدانیم که این فرش به سر انگشتان پر مهر و عطوفت و توانمند مادری مهربان که از موهبت خواندن و نوشتن برخوردار نیست به نقش و نگاری زینت شده و در آن مفاهیم و سخنان حکمت آمیز به خط مکتبی پدری سخت کوش و خداترس نقش بسته که در آن توصیه به گشودن چشم حق بین و بیداری از خواب غفلت و همچنین برجا ماندن نامی نیک شده است و در لا بلای نخهای تار و پود زمزمه آیات قرآن و سلام و صلوات و ذکر و تسبیح مادر قالیباف در نخهای پشمینه آن تنیده شده است نگاه بیننده نیز آغشته به غمزه الهی و معرفتی می شود و خلوص و رنج و زحمت بافنده قالی قابل تحسین و کرنش و احترام . همیشه سبز مادر .
روستای توشمانلو و مدرسه قدیمی و قدیمی تر آن . جایی که خیلی از دکتر و مهندس ها و فارغ التحصیلهای دانشگاههای این روستا خاطرات بسیار شیرینی از اون دارند . مدرسه ای در کنار جاده ورودی روستا که از داشتن چند باب کلاس بیشتر بهره مند نیست ولی شاگردان و دانش آموزان آن از این کلاسها بهره لازم و کافی رو برای تحصیل علم برده اند و مقدمه ای استوار بوده برای پانهادن در مسیر کسب علم و دانش و رسیدن به دانشگاه و ... .
یادش به خیر اون روزها ! روزهای خوش کودکی که در کنار دوستان و یاران دبستانی از محضر معلمان عزیز دلسوز و مهربانی چون جناب آقای ایمانی و جناب آقای نعمتی بهره مند بودیم . یاد اون شیطنت های کودکی به خیر که هر از چند گاهی هم شیرینی اون با مزه تلخ ترکه های باریک و کوچک معلمی مخلوط می شد و الان باید اقرار کنم کنم که خیلی دوستدار اون مزه شیرین به ظاهر تلخ هستم . یاد تک تک اون بچه ها از کوچکترین و بزرگترین اونها بخیر . از اصغر حضرتی و نعمت و محمد مرسلی و ربعلی احدی گرفته تا علی صفری و نعمت سعیدی و ذکر علی و رضا سلیمانی و رضا مرسلی و اصغر سلیمانی که رفیق فابریک دوران کودکی ما بود و هست . شاید امکان نداشته باشه که اسم تک تک اونها رو بیارم ولی از همشون به نیکی یاد می کنم و باز یاد اون تفریح ها و گردش های دسته جمعی به خیر . حتی اون بازی فوتبال جلوی مدرسه که با یک شوت بلند یکی از بچه ها توپ از زمین خارج می شد و به قسمت سمت راست تصویر بالا که به یک دره و اون هم به یک رود خونه مشرف بود منتهی می شد و ما چه با حوصله به دنبال پیداکردن توپ در پایین دست رودخونه می رفتیم و یا در بالای اون دره منتظر یافتن توپ و به انتظار دوستان همکلاسی می نشستیم و بعد از زمان نسبتا"زیادی باز باهمان روحیه قبلی بازی را ادامه می دادیم . (شاید بگویید خوب بود که چند نفر مراقب بودند تا توپ به پایین دره نره ولی این کار رو هم انجام میدادیم ولی نمی دانستیم با توپهایی که دوست دارند از کنار دست وپای بچه ها ویا از بالای سر آنها رد بشند چکار کنیم .) یادش به خیر .
این کلبه ی قدیمی که البته بازمانده ای از شاید اولین اتاق های این روستا بوده است اکنون کاربردی جز یک انباری در کنار خانه های بتونی اطراف خود ندارد. شاید جزء معدود خانه ها یا اتاق های قدیمی این روستاست که سقف چوبی آن که از لنگر های درخت چنار تشکیل شده رنگ سیاه دوده ی حاصل از دود تنور های خانگی را به خود نگرفته است. خانه ای که مأمن بسیاری از مهمانان این روستا بوده است از جمله معلمان شهری که یک هفته را در روستا می گذراندند و آخر هفته را به شهر و کنار خانواده ی خود می رفتند و یا روحانیون و واعظینی که در ماه های محرم یا رمضان این روستای دور افتاده را که سرشار از عشق و ایمان و خلوص رفتار اهالی آن بود به جاهای دیگر ترجیح داده و برای مدت کوتاهی این اتاقک را برای اقامت خود بر می گزیدند.
این در ورودی اتاق خود در داخل دهلیز یا دالان کوچکی بود که از سطح ورودی دهلیز دو پله بالاتر بود که البته الان تخریب شده و چیزی از آن باقی نمانده است. یاد آن روزها به خیر که در روزهای زمستانی و در برف و کولاک شدید همه جا پوشیده از برف بود و دسته های چند تایی گنجشکان و پرندگان دیکر در همه جای روستا به دنبال خرده نان یا دانه ای بودند که البته بیشتر می جستند و کمتر می یافتند حسی درونی ما را در سنین کودکی به فکر یاری و کمک به این پرندگان سرما زده و گرسنه می انداخت و با دانه های گندمی که معمولا در هر خانه ی روستایی هم پیدا می شد قدمی هر چند کوچک و کودکانه برای سیر کردن این پرندگان بر می داشتیم. وقتی که تجمع گنجشکان بر دانه های گندم بر زمین پاشیده دیده می شد که با دانه بر چیدن سریع و هوشیارانه شان دلی از عزا در می آوردند حس بسیار خوبی نیز به ما القا می شد انگار که ما واسطه ی روزی این پرندگان شده ایم . البته هر از چند گاهی هم شیطنت کودکانه باعث می شد که این دانه بر چیدن گنجشکان را از پشت در چوبی دهلیز به نظاره بایستیم و با بستن در پرندگان بی نوا را دچار یک هیجان شدید کنیم و...
افسوس که سادگی و ساده زیستی و شادی و شادمانی تند و سریع جای خودشرو به پیچیدگیهای پر پیچ و خم ریاست وسیاست و ناز پروردگی و تن پروری میده و دیگه از اون شور دلها و شوق جانها و صفای درون و صمیمیت بی پیرایه و بی آلایش کمتر خبری هست . دیگه غوغای سحرگاهی بر روستا چون سابق طنین انداز نیست غوغای بودن و زیستن شور زندگی . دیگه کسی آنچنان عجله ای برای خارج کردن گوسفندها از آغل و رسوندن به موقع اونا به محل مخصوص جمع کردنشون درکنار قبرستون روستا و یا در دامنه تپه بلند کنار روستا (دولایی ) نداره و حتی بعضی ها گوسفندی نگه نمی دارند که بخوان عجله ای هم برای رسوندنشون داشته باشند دیگه روستاییا خیلی زود از خواب بیدار نمی شند و اون روزهارو فراموش کردند که که به خاطر نم و رطوبت سحرگاهی هوا مجبور بودند خروس های سحرخیز روستا رو بیدارکنند و با چهارپا و قاطر به دوردستها برند تا بلکه بتونند بسته های نمناک علوفشون رو بهتر و راحتتر به روستا منتقل کنند که مبادا با طلوع خورشید از رطوبت بسته های علوفشون کم بشه و کارشون سخت . دیگه در هر طرف روستا چوپانی منتظر جمع شدن رمه و گلش نیست تا با بردن اونا به کوه و دشت و چروندن گله دم غروب با تن خسته و رنجور ولی سرمست و خوشحال از فعالیت روزانش میشها و گوسفندها رو با پستونهای حجیم شده و پر از شیرشون به صاحباشون برسونه و به عنوان حق الزحمه روزانش نون سفره اهل و عیال خودشرو از تنورهای داغ و پربرکت خونه صاحبان گوسفنها طلب کنه . حالا جای اون نونها و برکت سفرها اعداد و ارقام ملیونی و چک پول و... خودنمایی می کنند دیگه چوپانی کردن و دام ودامداری جای خودشرو به باغ و باغداری و تحصیل محصول استراتژیک و صادراتی سیب داده و کسی میلی برای بردن چند لقمه ای توشه ی چوپانی در انبانی کوچک بر دوش و بهره مندی از لذت خوردن نان و ماست چکیده در سایه سار درختی در حالی که گله گوسفندان در دشت سبز و مخملی گسترده شدند نداره دیگر گوسفندی هم هراس گرگی در کمین را نداره چراکه گرگها هم از این دشت رخت بر بسته اند و در جایی دیگر منتظر سنگینی پلک چوپان و غفلت سگ گله اند . چه روزهای خاطره انگیزی بود آن زمان که صاحبای گوسفندها دم غروب در ورودی روستا منتظر اومدن چوپان و گله ش بودند و در این انتظار چه لحظات شیرین که آفریده نمی شد . آه چه زیبا بود آن هنگام که پیر و جوون جلوی مسجد روستا روی پله های اون و اطرافش رو کنده خشک درخت که حالا نقش صندلی رو بازی می کرد می نشستند و باب سخن رو از هرچی که مد نظرشون بود باز میکردند . گلایه ها خندیدنها خاطره ها . روزهایی که کوچک و بزرگ مهتر و کهتر جایگاه خودشون رو داشتند و اگه بزرگی وارد جمع میشد چه قامتهای رعنایی که به حرمت او بر برنخاسته بودند و چه نگاههای پر مهری که اونها رو نوازش نمی داد . چه کدورتها که رفع نمی شد چه ریش سفید هایی که به نصیحت جوونترها و انتقال تجاربشون نمی پرداختند و چه جوونهایی که سراپا گوش نبودند تا پندها و حکمت ها و تجارب بزرگترها رو چراغ راه آیندشون کنند چه بچه هایی که کنار بزرگترها چشم به دامنه تپه (دولایی ) ندوخته بودندتا اولین کسایی باشند که اومدن چوپان و گله و پایان یافتن صحبت ها را اعلام کنند . خانمهای خونه داری که منتظر رسیدن گوسفندها بودند تابا دوشیدن شیر اونا و گرفتن سرشیر و خامه و درست کردن ماست و پنیر رونقی به سفره پر برکتشون بدهند . آری دیگر خبری نیست از اون روزهایی که صبحگاهان از هر کوی و برزن روستا صدای پرشور وغوغای همولایتی ها به گوش می رسید که دیدار دوباره صبحگاهیشون رو با سلامی پرشور و صبح بخیرجانانه زینت می دادند و خالصانه و بی ریا خرسند بودند از آغاز روز و جاری شدن روزی از منشا لایزال الهی که به هرکس که بخواهد بی اندازه و بدون حساب می بخشد .
اینجا بابادمیه
جایی که کشت دیم می شده و آبی نداشته ولی خوب الان این اسم در مورد اون کم لطفی بزرگیه که این همه طراوت و سرسبزی رو نبینی و اونو دیم و بی آب خطاب کنی البته این درختها از همسن سالهای خودشون کمی عقبند چرا که روزهای سخت کم آبی رو پشت سر گذاشتند ولی روزهای پر ثمر آینده رو پیش رو دارند .
یادم نمیره روزهای نخستین که یه مزرعه نخود با کشت دیم بیشتر نبودی و لی با محصول ریز و کوچیکت واسطه فیض و بخشندگی خدابودی هر از چند گاهی هم با خار جفای بوته های خشک نخودت به باغبانت یادآور می شدی که از تو حرکتی باید تا برکتی شاید . ولی کاش اینقدر درشتی نمی کردی با باباغبون مهربونت مهربانیمی کردی و برای سرسبزی و شادابی خودت اونقدر عرق خستگی بر پیشانی باغبونت جاری نمی کردی و قامت استوارش رو در برابر خاک سخت و سفتت خم نمی کردی شاید اون روزها که تپه های ناهموارت صاف میشدند و سنگهای ریز و درشت از سینت برداشته میشد خودت رو به تحقق رویاهای سبزت بیشتر نزدیک میدیدی و خنکای آب جاری و روان رو بر گستره سینه ی سوختت پیشاپیش احساس می کردی ولی کاش می دونستی که برای رسیدن این آب باید یک نفر ماهها و روزها و ساعتها رنج و سختی کندن زمین رو برای ایجاد نهر آب تحمل کنه و حتی نیش و کنایه دیگرون رو در این کار به ظاهر عبث بی نتیجه تحمل کنه تا بتونه تورو به آرزوهات برسونه .
چه صحنه ی قشنگ و زندگی بخشی بود موقعی که درختهایت نهالی بیش نبودند و باغبانت با سهم آب اندکش آب رو بین همه نهالهایت برای اولین بار تقسیم می کرد و میشد تمنای آب رادر وجود تک تک نهالها دید و چه زیبا بود غروب خورشید و برآمدن ماه که می شد انعکاس نور سفید ماه رو در نهرهای جاری که رقص کنان به پای درختهای سیب می رسیدند دید و باغبان را که بربلندی باغ این زیبایی رو به تماشا می نشست انگار چراغهای بزرگراههای شهرهای شلوغ به موازات هم نور افشانی می کردند ولی نه این دو قابل مقایسه نیستند زیباییهای تو بسیار ناب تر خالص تر و بی تکلف ترند اکنون تو را سر سبز می بینم تویی که رویاهایت به حقیقت پیوسته و جلوه ی طراوت و شادابی هستی بوته های کوچک سابقت به درختهای سیب تبدیل شده و حتی لانه های پدندگانت در لابه لای بوته ها به اوج رسیده اند و شاخ و برگ درختهایت پناهگاه پرندگان و وجوجه های کوچکشان شده . همیشه سبز و پر ثمر .
نام اراضی روستای توشمانلوتوخلی یاتاقی – فتیرریک – آغیش – بی باغی – بویاخچی – دمیرچی باغی – ایدیری باغی – زاغادالی – زاغاقاباقی – زاغا اوستی – ناواخ یر – ایماش اولن – شاه علی دولایسی – کوردقبیرساندیقی – قوناخ گورمز – قنبرگونئی – پانبوخ یری – دووزاشن – دلیم – کلییز – زینجیرزمی – بویوک یر – میدان زمی – شورجا – قوم یر – مسلم یونجاسی – قاراغاشتیق – داش چیمن – ماللایری – گولچه - سغیراوتن – احدویریلان – بابادمی – شیخ ندیر – قورچی – کوول دالی – کوول قاباغی – چادیردره سی – آت اولن – آق یر – ده نه - یاستان دمی – پانبوخلی گولچئسی – هیلان – قوزئی – قبیرساندیق دالی – گول قراقی – دره یر – قارقا دولانماز – قوری گول – ایری یر – شکرآلی گونئی – گونئی – توپ آتیلان تینی – شریف دمی – کنداوستی – پیر اوستی – جیندیرری پیر – سددره – پیرری کالاه – چایلاخ – کورابولاق – بیجان – آی داشی – بوزدوخ – سنگر – گول گونئی – قمیشدی گوزه – اون ایکی شریک – چالاچوخور – شرشر – سولی دره – ساری یارقان – دوستالی – قارادوز – داوااولان – سوناکلیی – گالگاننی - کهریز – شامو – آلاباس قیزی تویی اولان – ابراهیم خان تویی اولان – گوزه یورد – بویوک دوستالی – داشلی دره – آلچالی – قشون گلن – چوخوریورد - اوزون چمن – قوم لی - کهریز باشی – چاناخ بولاق – ملیک اوغلی اولن دره - - یدی بولاق – چای یوردی – ایستی یورد – قورتدی قیه – گویون گویون داشی – آلی یوردی – قوری بولاق - یانی قارالی – شعبان دییرمان اوستی – ممی گوزه سی – حمزه خان گوزه سی – ممی باغی – گالا دالی – گالا گدیگی – مشه ملیک گوزه سی – گولی گوزه – مولی گوزه – آق دره – آردیش – چای یورد دوشی
اینجا (چای پارا ) کناررودخانه بین روستای ساری قمیش و روستای خناوند می باشد. جایی که در پایین کوه و صخره های بلند جوشش چندین چشمه کوچک از دل سنگین این صخره ها سبزی دل انگیزی به حاشیه جاده داده و نظر هر مسافر و رهگذری رو به خودش جلب می کنه . جایی که چشمه (بولاق )باشه معمولا گیاه و سبزه چشمه (بولاق اوتی ) هم جایی برای عرض اندام پیدا می کنه. گیاهی که شبیه شاهی بوده و ته مزه تلخی هم در درون برگهای کوچک و سبز آن نهفته است این سبزی دارای ریشه های افشان و روشن و کوتاهی است که در داخل آب شاید اتصال بسیار کمی با خاک داشته(شاید هم نداشته باشد ) و با اشاره کوچک دست کنده می شوند . هنوز هم که هنوزه اون سالهایی که بارش برف و باران بوده و هر از چند گاهی فصل بهار که به ولایتمان سرمی زنیم حتما" سری به این چشمه ها میزنیم با دست پرتری به روستای خودمان می رویم . ( عکس برادر زاده بنده بهروز که برای مادر بزرگش به صورت سفارشی در حال کندن بولاق اوتی است )
درختی که از کم آبی و یا به عبارت بهتر از از کم بودن سهم آب صاحب باغ رنج می بره شاید تنها راه ذخیره کردن اندکی نم و رطوبت در خاکهای اطراف ریشه های تشنه ش باشه و پسر باغبان هم بنا به فرموده پدر درخت رو در این راه با کندن زمین و جابجایی و گود گردن اطراف تنه آن کمک می کنه تا شاید آب رسیده به این درخت دارای ماندگاری بیشتر باشه و آون رو برای مقاومت در برابر تشنگی کم آبی بیشت مقاوم کنه . برای ور زدن ( زیر و رو کردن خاک اطراف درخت ) بهار و مخصوصا" ماه فروردین و اردیبهشت بهترین زمانه چرا که هم هوا برای کار مناسب و مساعده و هم خاک نرم و اندکی مرطوبه و از سختی این کار کم می کنه . کار سخت و طاقت فرساییه ولی در هوای بهاری و در این باغ و با اون چشم انداز عالی و رویاییش بسیار دلنشین می شه .
اغلب هنگامی که سخن از آبادانی پیش می آید نام آب نیز در کنار آن دیده می شود چرا که آب منشاء حیات واساس طراوت و سرسبزی است و درروستای توشمانلو هم آب این مایع حیات بخش تاثیر فراوانی درآبادانی آن داشته است ااین روستا مانند بسیاری از آبادیها و روستاها که در کنار چاه چشمه ویا نهر آب و رودخانه ای بنا شده اند در میان دو رودخانه که درطرفین روستا هستند واقع شده است که از دیر باز بسیاری از احتیاجات آبی اهالی روستا را تامین نموده است تا آنجا که حافظه پدران و اجداد ما یاری میکند روستای توشمانلواز داشتن این دو رودخانه و همچنین چندین چشمه جوشان در قسمتهای مختلف روستا بهره مند بوده است که این چشمه ها آب شرب اهالی روستا را که سرشار از مواد معدنی است فراهم نموده اند. قرار داشتن روستا در یک منطقه کوهستانی که ارتفاع 1700متر ازسطح دریادارد و با توجه به قرار گرفتن روستا در میان کوههای بلندباعث شده است که این روستا دارای هوای سرد در زمستانها و هوای معتدل در تابستانها باشد بارش زیاد برف زمستانی و ذوب شدن یخها و برفهای حاصل از این بارش زمستانی و همچنین بارش باران بهاری باعث پر شدن آب رودخانه های روستا وگاهی اوقات جاری شدن سیل در فصل بهار می شود ولی در تابستان با کاهش آب چشمه ها از دبی آب این رودخانه ها کاسته میشود . بارش باران و برف زیاد باعث رویش بسیاری از انواع نباتات و گیاهان مختلف در اراضی و مراتع توشمانلو و پوشش گیاهی بسیار چشم نواز آن می شود که چون مخملی سبز تمام اراضی آنرا در بهار می پوشاند همین امر باعث گسترش دامداری در این روستا در سالیان قبل در روستا شده است . در زمانهای گذشته تامین علوفه احشام از گیاهان خودروی مراتع ودر مواردی نادر از یونجه زارهایی که در کنار رودخانه های روستا بوجود آمده بودند تامین می شده است لازم به توضیح است که بستر این رودخانه ها پایین تر از سطح روستا قرار داشته و استفاده از آب آنها برای کشت آبی برای بسیاری ار اراضی روستا امکان پذیر نبوده است و اهالی روستا مجبور بودند تا علوفه مورد نیاز دام را از ارضی بسیار دور متعلق به روستا آنهم با تحمل رنج و سختی انتقال آنها با حیوانات بار بر به روستا تامین کنند ولی با گذشت زمان و نیاز بیشتر اهالی به آب و علوغه بیشتر شد و اهالی روستا را به فکر چاره انداخت تا اینکه اهالی روستا گزینه های مختلف را مورد بررسی قرار داده و در نهایت انتقال آب چشمه ها و رودخانه هایی در فاصله بسیار دور در بالا دست روستا که در سطح بالاتری نیز از نظر ارتفاع قرار داشت به عنوان گزینه مهم و جدی مورد توجه قرار داد . همین تفکر دوراندیشانه به عنوان نقطه عطفی در پیشرفت و آبادانی هر چه بیشتر روستا در سالهای بعد شد که جزئیات رساندن آب به روستا در قسمت تاریخچه آب روستا ذکر شده است .
بهار توشمانلو و یک اردوی دانش آموزی
پاییز در توشمانلو