دادسرا برای منتقد؟؟!!!
دادسرا برای منتقد؟؟!!!
حاج آقا مددی، اگر شما راغب نیستید که مدافعان شما در نظراتشان منتقد را با دادسرا و امثالهم بترسانند، این جدل از سعدی را به دوست عزیزمان، جناب آقای شکرالله رزاقی، منتقل کنید. اگر هم که خود مایل هستید هیچ.
(جدل، شیوه بحث در مدرسه و محافل علمی است.)
در جدل زیر فقیه و عالم تنگدست صرفا به دلیل تنگدستی، محکوم قاضی ( شخصیت دولتی و علمی و اجتماعی و ...) و مسئول تشریفات وی است. در نظری که اقای شکرالله رزاقی برای متن بنده داده بود، ظاهراً شهروند به خاطر شهروند بودنش در مقابل نماینده محکوم است. هر آنچه صدق است نماینده است و هر آنچه ناصواب شهروند.)
******************************************************************
عالِم تنگدست و ناشناسی به درگاه قاضی می رود و در صدر مجلس می نشیند. (فقیه و عالم تنگدست را یک شهروند نوعی فرض نمائید و قاضی را نماینده)
فقیهی، کهن جامه ای تنگدست ***** به ایوان قاضی به صف برنشست
قاضی از این بالا نشینی مرد ژنده پوش خرسند نیست و ناخرسندی خود را با نگاه های تندی که به او می افکند نشان می دهد. معرف یا همان مسئول تشریفات، نکته را درمی یابد و به او می گوید که باید فروتر نشیند(این معرف و مسئول تشریفات را هم دوستانی در نظر بگیرید که شهروندان منتقد را برای خوشایند نمایندگان با دادسرا می ترسانند):
نگه کرد قاضی در او تیزتیز**** معرف گرفت آستینش که خیز
ندانی که برتر مقام تو نیست**** فروتر نشین یا برو یا بایست
چو آتش برآورد بیچاره دود****فروتر نشست از مقامی که بود
پس از این است که فقیهان حاضر در مجلس قاضی «طریق جدل» می سازند و بر یکدیگر می تازند:
گشادند بر هم در فتنه باز*****به لا و نعم کرده گردن دراز...
فتادند در عقده پیچ پیچ*****که در حل آن ره نبردند هیچ
«کهن جامه»، یعنی همان تنگدست ناشناس که به او گفته بودند فروتر نشیند، وارد گود می شود و می گوید یه جای داد و قال باید دلیل و منطق ارائه کرد:
دلایل قوی باید و معنوی****نه رگهای گردن به حجت قوی(همان مسئله ای که بنده به آقای شکرالله رزاقی گفتم. البته بنده خودم را فقیه و عالم نمی دانم بلکه صرفا با این جدل از بوستان سعدی خواستم به نحوی مسئله را برسانم)
و چنان مسأله را حل می کند که قاضی شرمگین می شود:
دریغ آمدم با چنین مایه ای****که بینم تو را در چنین پایه ای(امیدواریم حاج آقا مددی در اساس به پیشنهادات جامه عمل پوشاند و همچون قاضی این بیعت با شهروند نوعی حتی اگر منتقد باشد برخورد کند)
می خواهد دستار بزرگی بر سرش نهند و او را برتر نشانند. عالم تنگدست نمی پذیرد و می گوید با دستار بزرگ و مقام برتر چیزی بر او افزوده نخواهد شد.(آقای شکرالله رزاقی فکر می کنم اینها جملات در حد تیم ملی است. صرفا به این علت که یکی از طرفها نماینده و دیگری شهروند عادی باشد، شهروند عادی را ندانسته از دادسرا نباید ترساند، شما باید بتوانید که در نظراتتان بر نماینده هم بفرمائید که اگر رویه نادرستی و ناصواب می روید جوابگو باید باشید.)
چو مولام خوانند و صدرکبیر***** نمایند مردم به چشمم حقیر...
خرد باید اندر سر مرد و مغز*****نباید مرا چون تو دستار نغز (درستی و پیگیری صواب به نمایندگی نیست که غیر نماینده را محکوم کنید)