اینجا میانه است!
اینجا میانه است!
(نگاهی شهروندانه به آب و هوای فرهنگی اجتماعی میانه)
"مردم شایسته همان حاکمانی هستند که دارند." حضرت علی (ع)
جامعه شناسان، سیاستمداران، اندیشمندان و تمام صاحب نظرانی که در عرصه فرهنگ و جامعه ایده و تحلیل و راهکار ارائه می دهند، قبل از هر چیز بر فرهنگ و باورها و علایق و سلایق غالب جامعه تمرکز داشته و آن را تأثیرگذار می دانند و در پی آن، تمام اجزای جامعه (از مردم عادی گرفته تا مسئولین رده بالا) با قبول مسیر و هدف، همراه هم کار می کنند. بر این اساس دکترین ها و نظریات و طرح های بیشماری ارائه می شود که موجد تحول و ترقی می شود اما در کشورهای جهان سومی بواسطه اظهارنظرها و اقدامات بی تجربه و بی پشتوانه و بر پایه آزمون و خطا و همچنین تشتت آرا و عدم همکاری، هر اقدامی منجر می گردد به رکود و اتلاف و شکست. این بحث کلی و جامع نگر را خرد می کنیم در حد یک نام محدود: میانه.
مردم ما دو وجهه متضاد دارند: از یک سو بسیار حرف گوش کن، ساده، کم توقع، کم اطلاع، و زودباور هستند، بعلاوه مقادیر متنابهی رودربایستی و امیدواری و تعلق خاطر. و از سویی دیگر: مدعی، غریبه نواز، اهل گلایه و شکایت و بسیار علاقمند به غیبت و بسط شایعات و صحبت و ارائه نظر در هر زمینه ای (داشتن اطلاعات کافی مهم نیست!) در این پارادوکس فرهنگی، صبغه سادگی و زودباوری و رودربایستی پررنگتر است و همین می شود فرهنگ غالب جامعه که ساختار عمومی و کلی شهر را می سازد. ما هر حرف و ادعا و وعده ای را به راحتی می پذیریم. به یک ریال و یک متر آسفالت و یک وعده نامعلوم دل خوش می کنیم. در دلهای پاک و بی آلایش مردم، هر وعده و هر حرفی طرفدار دارد و هوادار. در نتیجه مدیریت شهر نیز ـ علیرغم معادلات قانونی و رسمی ـ به اقتضای فرهنگ غالب شهر، سوق پیدا می کند به سوی جلب نظر عوام. در این هوا، هر کس می تواند برای خود نامی و عنوانی کسب کند و این یعنی شهر دچار چندین و چند بزرگتر می شود و به تبع آن بزرگترها هر کدام قطب و جناح و باندی تشکیل داده و جبهه های موازی متعددی ساخته می شود. این تعدد بزرگان و نظرات فی نفسه بسیار مثبت و خوب و سازنده است؛ اما نه برای ایران و میانه!
در کشوری مثل ژاپن و کره جنوبی اگر مسئولی خود را در مرگ 2 نفر اندکی هم مقصر بداند، یا استعفا می دهد یا از مردم عذرخواهی کرده و خودکشی می کند. چنین حرکتی در فرهنگ کشور ما هیچ جایگاهی ندارد حتی اگر بحث مرگ صدها نفر باشد. اینکه در این مورد فرهنگ آنها خوب است یا فرهنگ ما، موضوع بحث نیست، موضوع مربوط به تفاوت فرهنگی است. در برخی کشورها این تشتت آرا و اختلاف نظر مسئولین موجد حس رقابت شده و برآیند نهایی آن به نفع مردم و جامعه می گردد اما متاسفانه در جامعه ما اینگونه نیست.
بخش دیگری از مشکلات ما از کم اطلاع بودن ماست یا به زبان بهتر ناشی از عدم دریافت اطلاعات لازم از کسانی که باید ارائه بدهند. ما مردم نمی دانیم درآمد و بودجه و عایدی سازمان ها و نهادها و مراکز خدماتی شهر چقدر است. نمی دانیم حق و حقوق شهروندی و استاندارد شهروندی ما چیست. نمی دانیم بعنوان یک شهروند هنگام عبور از خیابان، مراجعه به ادارات، امور شهری وغیره، چه امکاناتی باید در اختیارمان باشد. نمی دانیم داستان اتوبان زنجان ـ تبریز و وعده های حول و حوش آن چه شد. نمی دانیم درخصوص اماکن تفریحی و امکانات فرهنگی ـورزشی و سد و کشاوررزی و . . . چه حقی داریم و چه برنامه عملی و زمان بندی شده وجود دارد. نمی دانیم تفکیک وظایف مسئولین اجرایی و تصمیم گیرنده چیست. بسیاری از مشکلات ما از ندانستن هاست. یک مثال جالب؛ کارل گوستاو یونگ، اندیشمند معروف آلمانی روایتی جالب از سفرش به آمریکا نقل می کند: "... در گوشه ای از شهر دیدم بچه ها کنار ریل قطار بازی می کنند و ریل فاصله اندکی با خانه های مردم حاشیه نشین دارد.... هیچ حصار و نرده و حتی تابلوی هشداردهنده وجود نداشت. از این بی احتیاطی خطرناک متعجب شدم. پیگیر شدم و بالاخره مسئول مربوطه پاسخ و تحلیل جالبی برایم گفت: "همه می دانند این ریل است و قطار با سرعت از آن رد می شود. دیگر نیازی به حصار و تابلو نیست!" از این جریان پی بردم که آنها [آمریکایی ها] برنامه هایشان را بر این اساس می چینند که مردم می فهمند. اما ما [آلمانی ها] براین اساس برنامه ریزی می کنیم که مردم نمی فهمند!"
ما در شهری زندگی می کنیم که نامهای بزرگ و معتبری دارد. نمایندگان فعلی و سابق مجلس، مسئولین، مدیران، رؤسا، بزرگترها و معتمدین شهر ـ اعم از ساکن میانه یا مقیم سایر شهرهاـ هر یک به تنهایی وزنه ها و نامهای بزرگ و تأثیرگذاری هستند که می توانند یک شهر را هدایت کنند. اما چرا حاصل جمع این بزرگان، تابع اصول و قوانین ریاضی نیست؟ یک مثال فوتبالی: میروسلاو بلاژویچ مربی نامداری بود که تیم ملی کرواسی را به جمع چهار تیم نیمه نهایی جام جهانی94 رساند. این مربی در ایران بابت عدم دعوت از خداداد عزیزی مورد هجمه رسانه ای بود. تحلیل و پاسخ او که بعدها ارائه شد، منطقی بود: "خداداد بازیکن ارزشمندی است اما سیستم بازی ایران باید دفاعی و براساس تک مهاجم باشد. مهاجم اول ما نیز علی دایی است. بنابراین در صورت دعوت خداداد او باید روی نیمکت بنشیند. نشاندن بازیکن بزرگی مثل خداداد روی نیمکت موجب بیتابی و اعتراض او می شود و این اعتراض به سایر بازیکنان تسری یافته و تیم را بهم می ریزد. حذف خداداد یک مشکل ایجاد می کند اما دعوت او یازده مشکل!" در سیستم های نوین مدیریتی، اصلی هست به نام "مُدا زدایی" بدین معنی که گاه با کم کردن می توانیم پیشرفت کنیم نه با افزودن! مانند دانشجویی که آنقدر در انبوه کتاب و جزوه و ورق و خودکار و یادداشت غرق شده که کتاب امتحانی خود را پیدا نمی کند.
وجه اصلی و ریشه ای بحث، خود مردم هستند. ما مردم باید بدانیم حرف اصلی را باید پای صندوق رای بزنیم و رای ما ـ جدای از شعار و تبلیغات ـ بسیار تأثیرگذار و مهم است. باید یاد بگیریم که در روند جاری شهرمان حضور فعال داشته باشیم و فعالیت و چهره شدن چند شهروند سایبری و مطبوعاتی کافی نیست. باید در قبال اتحاد و همدلی و حمایت از مسئولان شهرمان حساس و پیگیر باشیم. باید بدانیم اتحاد و همدلی لازمه پیشرفت و رشد شهر است و این اتحاد بین همه لازم است از نمایندگان مجلس گرفته تا رؤسای ادارات و افراد صاحب نام شهر و البته تک تک مردم. حرف و حدیث های روزمره مردم در کوچه و بازار، تریبون ها، قلم ها، سایت ها، محفل ها و همه جا باید به یک مقصد و هدف تنظیم شوند: رشد و اعتلای میانه و میانه ای.
حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت آری به اتفاق جهان می توان گرفت
یک مثال تجربه شده: مالزی دهه 70 را مقایسه کنید با مالزی دهه 2000؛ مالزی دهه 70 غرق مشکلات اقتصادی و اجتماعی، کشوری ضعیف با صنعتی ساده. اما مالزی 2000 کشوری شد با افتخارات متعدد، کشوری توانمند با صنعتی صادر کننده تکنولوژی. ماهاتیر محمد، نخست وزیر وقت مالزی -که به معمار ملزی نوین مشهور شد- با تکیه بر دیدگاه و شناخت واقع گرایانه و آینده نگرانه و نیز با حمایت و همدلی اکثریت، تحولی شگرف در وضعیت مالزی ایجاد کرد. بازخوانی افکار و اقدامات او بی تردید بسیار مفید و آموزنده خواهد بود. کشور ما و شهر ما، مسئولین ما و مردم ما بسیار توانمندتر از مالزی هستند. ما هم می توانیم گامهای بزرگ برداریم به شرطی که بدانیم و بخواهیم.
پایان سخن اینکه میانه اکنون نیازمند یک سال تحویل یا یک ماه رمضان یا یک مجلس ترحیم است تا احساسات مهربانی و همدلی مان غلیان کند و در کنار هم بایستیم! در لحظه تحویل سال منقلب می شویم و مهربان. در ماه رمضان خدایی می شویم و همدل. در مجالس ترحیم کدورت و عداوت را کنار می گذاریم. ما محتاج یک عید قربان هستیم تا تعلقات و منیت ها و خودِ خودمان را ابراهیم وار قربانی کنیم. آینه ها را بشکنیم و پنجره ای رو به مردم بگشاییم. مسئولان ما قدرت و توانی بیش از اینها دارند و به حد کفایت دوراندیش و توانمند هستند. این مردم نیز بیش از اینها لیاقت دارند، بیش از اینها می فهمند و بیش از اینها محترم هستند. مسئولان محترم و بزرگان شهر؛ بیایید یک تحول اساسی ایجاد کنیم، یک آشتی ملی، یک اتحاد اسلامی، یک همراهی خداپسندانه، یک همدلی مردم پسند، . . . و یک مدیریت جهادی. فقط یک یاعلی کافی است؛ یاعلی.
........................................................
اینکه دنیا را کمی بهتر از آنچه تحویل گرفته ای، تحویل دهی؛ خواه با فرزندی خوب، خواه با باغچه ای سرسبز و خواه با اندکی بهبود شرایط اجتماعی، و اینکه بدانی حتی فقط یک نفر با بودن تو ساده تر نفس کشیده؛ یعنی تو موفق شده ای. (گابریل گارسیا مارکز) / 931002