با یک سایکل توریست،78 روز در مخوف ترین زندانهای جهان (قبل از خروج از ایران)
حسین قرداغی رکاب زن میانه ای عازم سفر دور دنیا شد
به گزارش تبریز بیدار ، شامگاه امروز چهارشنبه 23 مرداد 92 رکاب زن خستگی ناپذیر و با اراده میانه ای که بار ها توانسته برای شهر میانه و کشور ایران افتخار آفرینی کند با بدرقه دوستان و مریدان مرام خویش میانه را به قصد عزیمت به دور دنیا ترک کرد . حسین قره داغی مبدا حرکت خود را بارگاه مقدس امام زاده اسماعیل میانه قرار داد و بعد از زیارت و دیدار با جمعی از مردم شریف شهرستان میانه که به بدرقه ایشان آمده بودند راهی سفری طولانی که احتمالا 4 سال به طول انجامد شد . حسین قره داغی در صحبت های خود مرحله اول سفر خود را به چند کشور از جمله امارات و هند و ... عنوان کرد و افزود ؛ ان شالله بعد از این مرحله با توکل برخدا و ائمه اطهار (ع) قصد دارم سفر دور دنیا خود را با شعار تلاش و باور یک ایرانی برای صلح جهانی آغاز کنم . قره داغی تنها دلیل خستگی ناپذیری خود را داشتن باور و اعتقاد قوی دانست که آن را مدیون پرورش یافتن در خانواده ای مذهبی دانست . گفتنی است در مراسم بدرقه حسین قره داغی جمعی از اصحاب رسانه و فعالین سایت حضور داشتند و با ایشان که احتمالا 4 سال دیدن مجددش از نزدیک بطول بینجامد خداحافظی و ضمن آرزوی سلامتی و پیروزی در کنار وی عکس های یادگاری گرفتند .
دو دوچرخه سوار چینی امروز بعداز ظهر به میانه رسیدند.این دوستان از مسیر کشمیر و پاکستان وارد ایران شده و پس از حضور در شهر اصفهان و یزد وارد تهران شده و از مناطق تاریخی ایران دیدن کرده اند.آنها مردم ایران را فوق العاده مهربان و دوست داشتنی دیده اند و از مدت اقامت خود در ایران بی نهایت ابراز رضایت کرده و از مهمان نوازی مردم ایران تشکر می کردند.بیشتر روزها و شبها مهمان مردم این شهرها بوده اند.
در قزوین دوستان انگلیسی را دیده و آنها آدرس و شماره تلفن دوستان میانه ای راداده اند.نقل می کردند.آنها گفتند.باید در این شهر مهمان باشید.تا حس انساندوستی و مهربانی رامستقیما تجربه کنید.وقتی به میانه رسیدند.توسط یکی از همشهریان تماس گرفته و آدرس محل شان را علام کردند.تا پس از طی مراحل قانونی ،روزهای خوشی را در میانه سپری کنند.
همکاری دوستان آقای ارسلان پاشایی وآقای امیرقره داغی و آقای افشین قره داغی ستودنی است.که از زمان و وقت خود هزینه کرده و در این راه با هزینه مالی شریک بزرگ نام آوری سرزمین و شهر مهربانی های خود شده و باعث افتخار شهر میانه هستند.
چانزه تلفظ اسمش راحت بود.اما دوست دیگر اسمش سخت بود.تا به معادل انگلیسی آن قناعت کنیم و استون صدایش کنیم .که به معنی سنگ می باشد.سه عکس اول را در قزوین با جان و عمران سایکل توریستهای انگلیسی که چند روز پیش میانه بودند،گرفته بودند.بقیه عکس ها مربوط به میانه هست.
اداره آموزش و پرورش کندوان
اداره آموزش و پرورش کندوان تاریخ:20/5/92
سلام علیکم: شماره:323
احتراما اینجانب حسین قره داغی کارمند رسمی آن اداره قصد رکابزنی در کشور امارات و عمان و هندوستان در امتداد صلح جهانی با نخ کشی نمادین پایتخت این کشورها را دارم.احتمالا در صورت ادامه این حرکت و انتخاب گزینه رکابزنی دور دنیا مراتب به اطلاع خواهد رسید.هر گونه تاخیر در حضور محل کار کتبا به اطلاع خواهد رسید.
باتشکر
حسین قره داغی
بالاخره روز وداع رسید
اگر فردا چند کار اداری و شخصی عقب افتاده ام را انجام دادم.شب مسافر خواهم بود.در این 6 سال زندگی در شهر میانه خیلی عذاب کشیدم.اگر جای خلوتی پیدا می کردم.از این زندگی شهری فرار می کردم.از وقتی که پا به شهر میانه گذاشتم.یک روز خوشی نداشتم.از همان نطفه روزهای شوم مانند قطار نا امیدی بر جسم و جانم تاخت.تا آخرین نقطه صبر و بردباری ام را به چالش بکشاند.هرچند دیگر برای من نقطه و مامن شادی و نشاط ارزشی ندارد.با دوچرخه بود.که به این روزها دهن کجی می کردم.
با شروع تعطیلات دنبال یک وجه مشترک مصالحه با زندگی در این شهر را جستجو می کردم.تا آن را بیابم.اما نیافتم.تا نفرتم بیشتر شود.تجربه های که در مراحل رشد انسانی خیلی زود آموختم.تا عذاب بیشتر آن ماحصلم شود.مردد یک حرکت بزرگ بودم.تنها نگرانی و دلبستگی ام به خانواده بود.تا دوماه با محرکهای زندگی عقب بمانم.اما هنوز سلولهای بدنم در رمز و راز حرکت سرزنده هستند.هنوز بردباری و صبوری ام در جسم خسته و رنجورم آوای رفتن در سر را می پروراند.
برنامه اسپانسرم با چند شرکت اماراتی و آذری درست شده است.احتمالا بیشتر ادامه سفر چهار ساله ام دور از ذهن نخواهد بود.در امتداد روشی نو اولین سایکل توریست جهان با نخ کشی نمادین پایتختها در سفر خواهم بود.
شاید بی سر و صدا آخرین وداعم را در این چند سال از وطنم و زادگاهم انجام خواهم داد.کاری که در این دوماه بیشتر انجام می دادم.آخرین نگاه به سرزمینی که تعلق به آن توانسته است.راز زنده ماندن را برایت رمز گشایی کند.
خداحافظ دوستان انگلیسی،هر ایرانی را در هر کجای دنیا دیدید به او احترام بگذارید
چند سالی است با دوستان بصورت افتخاری در یک گروه کوچک تلاش می کنیم.تا با پذیرایی و مهمان نوازی از سایکل توریستها بمدیریت آقای سید مسعود طباطبایی پدر سایکل توریست افتخاری ایران،در یک تلاش یک طرفه خاطره خوبی را هدیه نماییم.تا نام ایران و مردمش در یادها بیشتر یاد شود .بیشتر هزینه های اینکار را شخصا دوستان در هر شهری بعهده دارند.گاها اتفاق می افتد.مهمانان توریست دوچرخه سوار از این کار تعجب می کنند.دوست دارند.برای تعادل این حرکت آنها هم مبلغی پول هدیه دهند.اما شعار این دوستان در دریافت پول و هزینه نیست.یک تقاضای ویژه دارند.هر ایرانی را در هر کجای دنیا دیدید.به او احترام بگذارید.و از هر افتاده ای حمایت کنید و دستش را بگیرید.این خدمات انساندوستانه است و در قبال آن چیزی نمی خواهیم.
در شهر مرند،بیشترین زحمت را دوست خوبمان آقای اکبر نقدی بعهده دارند.او تا حالا بیش از صدنفر را در این راه یاری کرده است.وبیشتر بر منابع مالی و اندوخته های خود تکیه کرده است.
در شهر میانه افتخار این کار را من به عهده دارم.اما خیلی دوستان در میانه هم به من کمک می کنند.در این چند سال بیشترین کمک را خانواده آقای ارسلان پاشایی به من کرده اند.تا هزینه این مهربانی زیاد بر دوشم سنگینی نکند.در این بین آقای فرهاد پاشایی فرزند بزرگوار این خانواده همیشه در کنارم بوده است.او به زبان انگلیسی تسلط کامل دارد.شاید بعداز این بطور کلی این خانواده عهدار این لطف خدایی باشند.
در شهر زنجان هم صخره نورد و ورزشکار زنجانی جناب آقای فرشاد اسماعیل زاده در این راه دست راست آقای سید مسعود طباطبایی هستند.بیشتر توریستهای دوچرخه سوار از میزبانی این بزرگوار تعریف کرده اند.تا نام آورترین میزبان در بین توریستهای دوچرخه سوار یاد شود.
در کرج هم آقای کاموا کلهر این زحمت را بر عهده دارند.او یکی از سایکل توریستهای نام آور ایران است.ارتباط او با توریستها در نوع خود هم جالب است.او در این چند سال تلاش می کند.بیشتر زبان انگلیسی را فرا بگیرد.اما بدلیل بعضی از مشکلات از نظر مالی عذاب می کشد.اما باز از کیسه خود هزینه می کند.
سید مسعود طباطبایی بزرگمرد و جانباز و افتخار ایران و پدر سایکل توریست ایران در کرج و تهران ، حل مشکلات ویزا و... مهمانان توریست را بر عهده دارد.او جذبه ها و توانایی مدیریت این گروه را دارد.زحمت میزبانی توریستها را در شهر های دیگران ایران هم بر دوش او سنگینی می کند.دراین چند سال با مرور خاطرات سایکل توریستها،به نکته های قابل توجهی بر می خوریم.در توصیف این حرکتها،به هموطنان خود توصیه می کنند.ایران کشور مهربانی ها برای سایکل توریستهااست.حتما لذت سفر به ایران را با دوچرخه امتحان کنید.تا این توصیه را شخصا تجربه کنید.
و خیلی از دوستان دیگر که در انجمن حمایت از توریستهادر سایت گروه ذکر شده است.
جا افتادن نماد کره جغرافیای میانه در بین سایکل توریستهای جهان،داشتن یک عکس از این محل در نوع خود یک افتخار است
جان و عمر د یک عکس از کره جغرافیایی نماد سایکل توریستهای جهان
فقط بخاطر خدا و ایران
دوچرخه و فرهنگ سایکل توریست(دوچرخه سوار توریست)یک روش منحصر به فردی است.که در این قرن سرعت پیشتاز یک باور ویژه برای مهربانی و انساندوستی است.کسانی که پشت این وسیله قرار می گیرند.بیشتر انسانهای بزرگوار و بزرگ اندیشی هستند.اکثرا از مدارک علمی بالایی برخوردارند.قرار گرفتن در پشت صحنه این وسیله سواره آن را با عالمی آشنا می کند.که مادیات و برتری های گذری جایی در تفکرش پیدا نمی کند.تا آنجا که همه چیزخود در محبت انسانی وخدا فدا می کند.شاهد چهره غمگینی نباشد.و با جسارت قبول مرارتها و مصینتها در حد توانایی خود به دنیایی بیندیشد.که همه باهم برای هم از ایثار و فداکاری و گذشت،مایه بگذارند و خود را از زشتیها و خصلتهای برتری اندیشی دور کنند.کسانی که پشت دوچرخه قرار نگیرند.نمی توانند.وجود خودرا با این مجهولات باور وفق بدهند.
در روزهای باقیمانده دولت اکثر سایت ها را مطالعه می کردم.همه در اوج ضعف یک جایگزینی لب به نقد گشودند.هرچند کار پر جسارتی است.اما در این شرایط کار خوبی نیست.دولت قبلی در هر زمینه نقطه ضعف و قوت داشت.لازم بود.در اوج قدرتش مورد نقد قرار می گرفت.نه حالا که هیچ تاثیری متصور نیست.
از این همه وزارتخانه،بیشترین نقد با علم و آگاهی و تخصص فردی به نظرم بر آموزش و پرورش وارد شده است.در حالیکه شخصا اینجانب در اوج قدرت مدیران این وزارت و دولت مطالب می نوشتم.آنجا که در این نبرد نابرابر بدترین عذاب های تحمیلی را پذیرفتم.تا در راهی دیگر ارزش این حرکت را بیشتر کنم.
برنامه اعزام همکاران فرهنگی به مدارس خارج از کشورو طرحها و نقل و انتقالات و سازماندهی ها و مدیریت هاو... نسبت به دوره های قبلی یک شوخی بزرگ شده بود.تا گروهی با اقتدار بدست آورده راه بیراهه را بر آموزش و پرورش تحمیل کنند.در تمام این نقایص فریاد بر آوردیم و نتیجه یکطرفه اش را دیدیم.شوخی نیست یک معلم در یکسال متمادی در کنار درس و مدرسه و راه بستن ها یک روش نو در تحرک بیافریند.تمام شبکه های تلویزیونی ایران و خارج از ایران و سایت ها و مجلات آن را پوشش بدهند.اما از وزارت و مدیران آن خبری نباشد.چرا که دنبال برنامه های خود بودند.هر گونه دلسوزی برای نظام و انقلاب برای آنان با این شرایط دلپسندشان نبود.چند طرح بزرگ دادم.اما به نفع خودشان مصادره کردند.که نمونه اش طرح متمرکز سازی مدیریت مدارس بود.این طرح را در سال 82 ثبت شده دارم.گویا از آرشیو درآورده و به نام خودشان جا زده بودند.اعتراضم هم بدلیل قرار گرفتن در پایین ترین جزء مجموعه راه به جایی نبرد.هر چند طرح مورد نظر کامل و جامع بود.اما بیشتر مجریان آن تلاش داشتند.به جو مالی و تبلیغاتی آن توجه کنند.لذا بیشتر براساس این برنامه قسمتی خاص را مد نظر قرار داشتند.که هیچ ارزشی نداشت.
و خیلی حرفهای دیگر،که نقل آنها بعداز این کار خوبی نخواهد بود.مادامی که این وزراتخانه در آرامش نباشد و خود را در جو سیاسی آلوده کندومدیر ارشد آن خود رای و متکبر باشد.راه به جایی نخواهد برد.
هر گونه وارسی گذشته از این به بعد هم می تواند از ذهن یک بچه کوچلو هم عیان شود.اما مرد و مردانگی اگر کسی جرات داشت.می توانست چند سال قبل این کار را انجام دهد.تا این چنین عقوبتی نداشته باشیم.
راه بیهوده برای یافتن نقشه چند کشور در تهران
برای خرید نقشه چند کشور در تهران ،خیابان انقلاب را زیر و رو کردم.اما پیدا نشد.تا سر از دانشکده جغرافیا در بیاورم.خوشبختانه زمانی رسیدم که تعطیل بود.تا به راههای دیگر متوسل شوم.چراکه وجود نقشه به همراه چند ابزار دیگر در دوچرخه سواری، لازم و ضروری است.
طلب حلالیت
سال گذشته در چنین روزهایی مسافر بودم.درست روزهای آخر حضورم با دوچرخه در کشور آذربایجان بود.امسال برنامه خوبی داشتم.اما باز محدودیتها دلیل اصلی تاخیر و انتخاب برنامه ام بود.با تمام مشکلات تا چند روز دیگر در حرکت خواهم بود.مثل تمام حرکتهایم جا دارد.از تمام دوستان طلب حلالیت کنم.چراکه با ضعیف ترین وسیله خواهم بود.که احتمال خطرات آن زیاد است.
شاید فرصت طلب حلالیت حضوری نداشته باشم.لذا از همه دوستان عذرخواهی کرده،امید دارم مارا با دعای خیرشان بی نصیب نگذارند.
خاک ایران نماد مهربانی ،زبانزد خصوصیت مردمی مهربان
در تلاش گروهی چند جوان ایرانی و میانه ای برای پر رنگ کردن پازل این حرکت،عشق و محبت انسانی موج می زند.در پذیرانی از مهمانان توریست بخصوص سایکل توریست (دوچرخه سواران توریست)از هیچ تلاشی دریغ نمی کنند.تا این حرکتشان ماندگار تاریخ نسلی شود.هر چند ظاهرا با هیچ پاداشی جزء آرامش وجدان انسانی بهایی نداشته باشد.لذا لازم است در این حرکت موارد زیر را مدنظر قرار دهند.تا همچنان کارشان برای همیشه پر ارزش و نماد خلق و خوی مهربانی ها در بر خورد با مهمانان ایرانی و خارجی شکل بگیرد.
1 - هر مهربانی فقط بخاطر خدا باشد.و خصلتهای زیبای خداوندی را زنده کند.
2 - ممکن است با تمام محبتهایی که انجام می دهید.این مهمانان حتی به پیامهای شما بعداز جدایی پاسخ ندهند.
3 - شاید شما هم سفری به شهر و کشور مربوطه شان داشته باشید.اما تحویل نگیرند.
4 - ممکن است این کارتان را به حساب حماقتتان بزنند.اما شما با صبر و بردباری به کارتان ادامه بدهید.
5 - از کارتان دلسرد نشوید.چرا که هدف بزرگ انسانی را زنده می کنید.
6 - ممکن است.همچنان خوی برتری جهان صنعتی بر جهان سوم را از هر لحاظی در گفته و رفتارشان حس کنید.اما بدانید این کارشما آنقدر ارزش دارد.که با این معیار ها قابل مقایسه نخواهد بود.
7 - علل عقب ماندگی و فشار های زندگی ما حاصل معادله یک جانبه ای است.که درتاریخ ما از نیرنگ و فریب آنها داریم.تا مطیع آنها باشیم.با گذشت و انسانیتتان از این مقایسه پرهیز کنید.و...
چند نکات امنیتی
1 - حتما یک کپی از پاسپورتشان داشته باشید.
2 - هیچوقت اطمینان کامل به آنها نداشته نباشید.
3 - نکات امنیتی را رعایت فرمایید.
4 - مسئولین را از حضورشان مطلع سازید.هر چند قبلا تمام موارد امنیتی در حین ورود به ایران استعلام شده باشد.
5 - در مورد مظلومیت تاریخ ایران بدون اینکه قوه قهریه داشته باشید . دفاع کنید.
یان و دانیل ،سایکل توریستهای آلمانی در میانه
" />
" />
" />
" />
" />
" />
" />
اوایل که در شهر میانه سکونت داشتم.بیشتر نیروی خودرا روی تلاشهای فرهنگی معطوف کردم.بخصوص دنبال ایده ها و افکاری بودم.که در سیستان و بلوچستان تجربه کرده بودم.در زمینه فیلم مستند و تحقیقات میدانی در مجموعه آموزش و پرورش و نوشتن و رو کردن طرحهایم در جنب و جوش بودم.از همان نقطه اول دریافتم،زمینه برای اینکارم مهیا نیست.دستهایی وجود دارد.که چشم تحرک و پویایی را نمی تابد.شکستن یک طبقه در این طبقات تعریف شده گروهی برایم غیر قابل نفوذ بود.می بایست. همه چیز در سایه آنها صورت می گرفت.هر گونه کج رفتاری و مستقل بودن عواقب سختی داشت.که شش سال مداوم تا این روز مرا رنجاند.اما انسانی نبودم.که از تلاش چشم پوشی کنم.بنابراین راه دیگری را برای دور زدن انتخاب کردم.چراکه هنوز کوچلو بودم.هیچ گروه مستقلی وجود نداشت.تا وجود مرا پر رنگ تر کند.در تلاشهایم تا آخرین مراحل می رفتم.اما مانع سنتی بود.که در دست گروه خاص فرصت ابراز وجود را نمی داد.
سه سال بعداز سکونتم،در راهی دیگر قدم نهادم.در همان روز اول یکی از بزرگان میانه ای حرف جالبی زد.میانه صاحب دارد.هنوز چند سالی نیست میانه هستی.می خواهی اسم بدر کنی.حواست باشد.زیاد دور بر ندار،دمت را قیچی می کنیم.اوایل این توصیه برایم مسخره آمیز بود.اما هر چه زمان می گذشت.این توصیه مصداق عینی پیدا می کرد.به هر کجا می رفتم راهم را می بستند.آنجا که برنامه های داخل ایرانم تمام شد.تا خارج از ایران را رکاب بزنم.زمزمه ها شروع شد.یک نوع تخریب و بی محلی از خود میانه شروع شد.اما لطف خدا بود به مسیرم ادامه بدهم.هر چند برنامه های بزرگتری داشتم.اما هیچکدام با این شرایط قابل دسترسی نمی بود.آنجا که جسارت شنای دریای خزر و خلیج فارس را با تمرین ادامه می دادم.در بدترین شرایط گمنامی قرار گرفتم.
قرار بود.تا المپیک لندن با دوچرخه بروم.اما شرایط و امکانات تحمیلی زمان را از من گرفت.اما با همان محدودیتها کشور آذربایجان و گرجستان و دور کامل ترکیه را زدم.لطف خدا بود.شبکه های تلویزیونی این کشورها حرکتم را با نخ کشی نمادین صلح و باور یک ایرانی را پوشش دادند.تا آخرین لحظه پرچم شهدا روی دوچرخه ام نصب بود.تا این آوا در سکوت مدعیان همچنان تلاش یک فرزند ایرانی و میانه ای شکل بگیرد.
بهانه این بود.لباس سبز به تنت بود.بدبختانه در بیشتر مصاحبه ها و عکس ها این پیراهن تنم بود.چون آستین بلند داشت وخنک بود.از آن زیاد استفاده می کردم.این پیراهن را یک دوست آذری در گنجه آذربایجان هدیه داده بود.زیاد اهل سیاست نیستم.اعتقاد دارم.هر کسی که با حفظ باور زحمت بکشد.قابل ستایش هست.زیاد در بطن این کارها نیستم.چرا که در روز بدرقه هم کسی از میانه تحویل نگرفت.تا در برگشت هم عدم پیشواز این عزیزان توجیه شود.
در طول این چند سال خیلی بی محلی ها دیدم.هر چند آن را به حساب نظام نمی زنم بلکه حاصل تفکر گروهی فرصت طلب می دانم که بیشتر دنبال منافع خاص خود هستند.و برای آنها هیچ چیزی ارزش ندارد.هر گونه مقاومت انسانهای بلند نظر و با تفکر برای آنهامانع بزرگی است.تا به هر طریقی اورا کنار بزنند.
یک روزی دوستان برای مصاحبه تلویزیونی آماده بودند.خبر آمد.دستور توقف رسیده است.با این شرایط در این چند سال به حرف و توصیه شهروند میانه ای رسیدم.خروج از این جمع عواقب بدی دارد.باید صبر و بردباری این رفتار را می داشتم.
خلاصه سکونت چند ساله ام با این حرکتها ظاهرا در گمنامی قرار گرفت.تا گذشت زمان بهترین قاضی زمان باشد.تا مسرور راهی باشم که در این محدودیتها و راه بستن ها همچنان در سودای راه نو باشم و به اندک بضاعت و توانایی مالی خودم بنازم.و رسم شکن یک راه نو در سنت شکنی گروه خاصی باشم.