هادی کاظمی فرزند حجت السلام کاظمی /بازیگر میانه ی
گذشت، بزرگترین خصیصه اخلاقی هادی کاظمی است و البته این ویژگی آنقدر در او بزرگ و بارز است که گاهی به قول خودش دیگران را آنچنان دچار سوءتفاهم میکند که بلافاصله اقدام به سوءاستفاده میکنند. شاید دقیقا به همین دلیل است که هادی کاظمی در گپ صفحات «جنایات و مکافات» میگوید من احمق نیستم لطفا اشتباه نکنید! ماجرا اما به مهربانیها و خصوصیات مثبت اخلاقی او ختم نمیشود در جریان گفتوگو اعترافات شنیدنی هم مطرح شد که خواندن آن خالی از لطف نیست. شاید باورتان نشود، اما هادی کاظمی در یکی از کوچکترین اعترافاتش میگوید که در دوران کودکی از جیب پدرش دزدی کرده!
اگر پاک کن داشتم
اگر بتوانی یکی از خصوصیاتت را پاک کنی، کدام خصوصیت را پاک میکنی.
زودرنج بودنم را.
آخرین باری که دروغ گفتی کی بود؟
دروغ مصلحتی گفتهام، صلاح این بوده که دروغ بگویم. اما دروغی که بگویم و بعد بخواهم عذابوجدان بگیرم ترجیح میدهم نگویم.
اهل قضاوت کردن هستی؟
اینکه بخواهم زندگیام را تعطیل کنم و در مورد آدمها حکم بدهم را قبول ندارم و این کار را انجام نمیدهم. اما چیزی که وجود دارد این است که همیشه دوستان و اطرافیانم برایم مهم هستند و در مورد یکسری از مسائل و رفتارهایشان میتوانی یک برداشت کوچک داشته باشی و به آنها گوشزد کنی.
حوصله ندارم بدجنسی کنم
به صورت عمومی هرکدام از ما یکسری بدجنسی داریم، بدجنسی تو چیست؟
بله، همه ما یکسری بدجنسی داریم. معلوم است که پاک و منزه نمیتوانیم باشیم. اعتراف میکنم من هم بدجنسیهای خودم را دارم اما نه بدجنسی بیدلیل، درواقع بیخود و بیجهت بدجنسی نمیکنم اصلا حوصله این کارها را ندارم. واقعیت این است که من در زندگیام به یک آرامشی رسیدهام که حوصله چالش و جنجال ندارم. تو وقتی شروع میکنی به بدجنسی کردن، آن شخص هم روزی نسبت به تو بدجنسی میکند و صفت جنگیدن به وجود میآید. من معتقدم جنگ به هیچوجه نه پیروزی همراهش است و نه باخت. به نظرم هردو طرف جنگ، شکست است. تو اگر پیروز هم شوی در حقیقت شکست خوردهای چون طرف مقابلت آرامآرام شروع میکند به جمع کردن انرژی و به قدرت رسیدن که تو را زمین بزند پس در نهایت تو باز پیروزی شدی. همینطور برعکس. پس بدجنسی میتواند شروع یک دعوا و جنگ باشد و من حاضر نیستم وارد این بازی شوم.
وقتی مامورها دستگیرم کردند
همان روز یک اتفاق بد دیگر هم برایم افتاد صاحب کارم سه جین کاپشن به من داد که از جنوب پامنار تا باغ همایونی ببرم. خودتان تصور کنید با دستهای ترکخورده و نیم وجب قد آن همه بار را باید جابهجا میکردم. به هزار دردسر کاپشنها را رساندم. در راه برگشت که بودم یکدفعه دیدم چند تا پسربچه بدو بدو فرار میکنند و مامورها دنبالشان. یکی از مامورها از پشت به من حمله کرد و من را انداخت روی زمین میخواستند دستگیرم کنند. فکر میکردند من هم جزو پسربچههای بزهکار آن محلهام. یک نفر به دادم رسید و گفت این پسر کارگر است و فقط از این جا رد میشده. اینطور بود که من را ول کردند.
یادم میآید وقتی مدرسه میرفتم، به پدرم میگفتم به من پول بده، میگفت: برو از جیبم 50 تومان بردار. من نامردی نمیکردم و هرچه پول خرد هم در جیب پدرم بود برمیداشتم. پدرم میدانست که من پول خردها را هم کش میروم اما هیچوقت به رویم نیاورد.
جوابهای، هوی نیست
یکبار در کوچه با یکی از هممحلیهایمان دعوایم شد. حسابی کتککاری کردیم، فحش و بدو بیراه هم دادم و با گریه و زاری به خانه برگشتم. با داد و فریاد اشک میریختم. مادرم تر و خشکم کرد. پدرم پرسید چرا گریه میکنی؟ گفتم این پسر بچه من را کتک زد. سؤال کرد تو چه کار کردی، گفتم من هم زدمش. گفت برو بیرون. تو هم مثل همان پسربچه کوچهای. وقتی فحش داده است تو هم فحش دادهای و او را کتک زدهای هیچ فرقی با آن پسر نداری. همان جا بود که یاد گرفتم جواب های هوی نیست. جواب هایگاهی سکوت است و به خجالت افتادن طرف مقابل. در کل هر وقت دعوا شده کتک خوردهام.
وقتی کتک خوردم
وقتی 14 سالم بود در خیابان پامنار پادو چرخکار بودم. یک نفر پاکستانی آنجا کار میکرد و هی به من زور میگفت. مرتبا میگفت زود باش، عجله کن تنبل. یک روز عصبانی شدم و گفتم برو بابا افغانی. شاکی شد و تا توانست من را کتک زد.
حس حمایت ترکها
اصالتا کجایی هستی. مهمترین ویژگی مردم آن منطقه چیست؟
آذری. مردم آذربایجان خیلی پشت هم هستند. مثلا در تبریز کمتر گدا دیده میشود و مردم از یکدیگر حمایت میکنند. هرقدر هم که با هم مشکل داشته باشند پشت هم هستند.
قانون گریزی عمومی
تا حالا پیش آمده نسبت به کسی حسادت کنی؟
بله، حسادت یکی از صفاتی است که واقعا عمل زشتی محسوب میشود. اما متاسفانه در بین ما ایرانیها خیلی رایج است. ما ایرانیها جزو کسانی هستیم که از صبح تا شب در حال نصیحت کردن آدمها هستیم. فکر نمیکنم در هیچ جای دنیا آنقدر مردم به نصیحت کردن یکدیگر علاقه داشته باشند. از صبح زود که بیدار میشوی و رادیو را روشن میکنی، مرتب باید توجیه کردن و نصایح مجری برنامه رادیو که این کار خوب است، آن کار بد را گوش بدهی تا زمانی که وارد یک گروه میشوی و میبینی که همه میگویند فلانی خوب است، فلانی بد. هرکس به زعم خودش بهترین و دانای کل است و درنهایت ما جزو پرچالشترین آدمها روی زمین هستیم. برایم عجیب است با اینکه در دین، فرهنگ و تاریخمان این همه به کارهای نیک صحه گذاشته و کارهای بد تقبیح شده است اما ما بیش از حد مرتکب اشتباه میشویم و تا این اندازه قانونگریز هستیم ما عادت نداریم به قانون کشور خودمان هم احترام بگذاریم در صورتی که قانون باید رعایت شود.
دوستم ماشینم را قرض گرفت و هرگز پس نداد
آنقدر دست و دلبازم که ماشینم را از دست دادم. یکی از دوستانم از دلسوزی من سوءاستفاده کرد. ماشینم را به او قرض دادم و او کلاهبرداری کرد و ماشینم را برد که برد. متاسفانه به اطرافیانم هم از لحاظ عاطفی و هم از لحاظ مالی زیادی بها میدهم. یکی از چیزهایی که از پدرم سعی کردم یاد بگیرم انفاق و بخشیدن است. بخشیدن را نه فقط به لحاظ مادی دوست دارم، بلکه از لحاظ معنوی هم بخشش جزو خصایص اخلاقیام است.
به قول جبران خلیل جبران «مهر ورزیدن» باید یکی از اصول زندگیمان باشد. شاید به نظر بعضی از دوستانم احمق و ساده به نظر بیایم؛ درست است ساده هستم اما احمق نه… آن روز که دوستم به ماشین احتیاج داشت یک لحظه دلم لرزید، اما با خودم گفتم مردانگی، انفاق و بخشیدن را رعایت کن. دوستت مشکل دارد باید به او کمک کنی اما او رفت که رفت. جالب اینجاست که چندوقت بعد به زندان افتاد. با من تماس گرفتند. رفتم او را دیدم، باز هم او را بخشیدم. حتی رئیس زندان به من گفت همینجا از او شکایت کن. من گفتم قول داده است، قسم خورده است که وقتی آزاد شد کارش را جبران کند. حتی به من گفت اول خدا، دوم تو، حواست به زن و بچه من باشد. باورتان نمیشود تمام مدتی که زندان بود به خانوادهاش رسیدگی میکردم وقتی که آزاد شد، دوباره ناپدید شد. آدم سنگدل و کینهایی نیستم. تا الان پیش نیامده بخواهم کسی را لعن و نفرین کنم. به خدا دلم نمیآید به هر حال ما آدمهای معتقدی هستیم. دین ما میگوید هم دعا و هم لعن و نفرین اول به خودت برمیگردد.
آنقدر هر روز دروغ میشنوم که...
اگر بخواهـــی از خصوصیات اخلاقیات بگویی چه میگویی؟
متاسفانه اصلا زرنگ نیستم، تمام تلاشم را میکنم که صادق باشم، به شدت هم آدم رکی هستم، زبانی تلخ اما درون مهربانی دارم، البته این خصیصه متولدین آبانماه است. آبانیها ظاهر مهربانی ندارند اما درونشان رئوف است. به هیچوجه خسیس نیستم. بیجهت به آدمها اعتماد میکنم و همین مسئله باعث شده زیاد رودست بخورم.
بزرگترین دروغی که شنیدی و بههم ریختی چه دروغی بود؟
آنقدر دروغ میشنوی که دیگر فراموش میکنی، داری دروغ میشنوی. دروغ آنقدر در زندگی ما جا افتاده که فکر میکنی دروغ گفتن گناه نیست. انگار برای گذراندن زندگی باید دروغ بگویی، مردم هم دروغت را میپذیرند. البته نمیگویم به صورت مطلق همه آدمها دروغ میگویند اما خب درصد دروغگوها روز به روز بیشتر میشود، بنابراین نمیتوانم از بزرگترین دروغی که شنیدهام بگویم چون تعداد این بزرگترینها خیلی زیاد است.
بهترین انسان برای من پدرم است. هیچکس با این قدرت و میزان انرژی به من نزدیک نیست. وقتی در بدترین شرایط روحی هستم کافی است یک تلفن به پدرم بزنم و 2 کلمه با او صحبت کنم.