سیف الله ایسی میانجی/استاد فلسفه مقام معظم رهبری و ایت الله العظمی سیستانی
عبدالرحیم اباذری
در اواخر دهه ی شصت که این جانب درباره ی علما و مشاهیر شهرستان میانه، تحقیق می کردم، هر از چندگاهی جهت گرفتن اسامی و تکمیل اطلاعات، به محضر مرحوم آیت الله حاج میرزا علی احمدی میانجیمشرف می شدم. شاید به گزاف نگفته باشم که در همه یاین دیدارها، معظم له، با یک عنایت و علاقه ی خاصی در مورد یکی از علمای میانه، بیش از دیگران تأکید. توصیه داشتند و هر بار بالخصوص سؤال می کردند: درباره ی او چه کار کردم؟ آیا سرنخی به دست آوردم یا نه؟» با این که مرحوم آیتالله احمدیاهل، فقه بود و چندان ذوق فلسفی نداشت، تأکید معظم له بر تحقیق درباره ی یک شخصیت فلسفی، برایم جالب و قابل تأمل بود. چون آن ایام، حقیر در آغاز راه بودم، چندان توجهی به این تأکیدها نداشتم و از طرفی نام این شخصیت را تازه می شنیدم و بسیار هم برایم نامأنوس بود. لذا موضوع را خیلی جدی نمی گرفتم. تا این که یک روز در کتابخانه آیت الله مرعشی نجفیبرای اولین بار و اتفاقی با آثار فلسفی او آشنا شدم و مقداری از شرح حال و مبانی فکری و فلسفی او را به دست آوردم. آن گاه به فلسفه ی عنایت و تأکید مرحوم آیت الله میانجیواقف شدم و تحقیق درباره ی این عالم گمنام را به طور جدی پی گرفتم. او، به جز فیلسوف سترگ مرحوم شیخ سیف الله ایسیغریب دوستی میانجی کسی دیگر نبود.
وی سال 1317 قمری برابر 1277 شمسی در قریه ی «غریب دوست» از توابع شهرستان میانهدیده به جهان گشود. پدرش مرحوم عباس فرزند حسن در همان روستا به شغل زراعت اشتغال داشت. او نیز در اوائل جوانی در کنار پدر به کار سخت کشاورزی روی آورد، اما علاقه اش به آموزش علم و آگاهی از چگونگی آفرینش جهان هستی، آتش جهش و تحول در وجودش انداخت و سرنوشت او را رقم دیگر زد
به راز و نیاز برمی خاست و از خالقش درخواست می کرد تا زمینه ی تحصیل وی را هر چه زودتر فراهم کند. در سال 1333 قمری برابر 1294 شمسی دعایش مستجاب شد.
او در ماه رجب همین سال در سن 16 سالگی با رضایت و بدرقه ی پدر و مادر، عازم شهر تبریزگردید. در مدرسه ی «حسن پاشا» حجره گرفت و نزدیک به چهار سال در آن جا به تحصیلات مقدماتی خود ادامه داد. سال 1336 قمری برابر 1297 شمسی که مصادف با قحطی شدید و کشنده در آذربایجانبود، نتوانست تحصیلاتش را پی گیرد و مجبور بازگشت به وطن شد. هشت ماه بعد در 25 صفر 1337 قمری برابر 8/9/1297شمسی، این بار عازم شهر زنجانشد و در یکی از حجره های مدرسه «مسجد سید» برای خود مسکن گزید و به مدت پنج ماه از محضر اساتید و علمای آن سامان بهره برد.
حوزه ی علمیه زنجاننتوانست عطش علمی این طلبه جوان را از آب معرفت سیراب کند. لذا پس از اندکی اقامت، تصمیم گرفت به حوزه ی نجفهجرت کند.
شب 12 شعبان 1337 برابر 22/2/1298، در عالم رؤیا دید که به محضر حضرت امام هشتم علی بن موسی الرضا، علیه آلاف التحیة والثناء، تشرف یافته و آن حضرت، او را به حوزه ی مشهددعوت می کند.
شیخ سیف اللهچون از خواب بیدار شد، در تصمیم خود مبنی بر هجرت به نجفدچار تردید گردید. از این رو، درباره ی تشرف به مشهدبه قرآنتمسّک جست و استخاره کرد. پنجمین آیه ی مبارک از سوره ی فتح، یعنی«وکان ذلک عندالله فوزاً عظیماً» برمی آید و او را از شک و سردرگمی می رهاند.
شیخ سیف الله ایسیبی درنگ با فروش بعضی از وسایل شخصی، در نیمه ی شعبان همان سال، از راه رشتو بندرانزلیو بادکوبه، راهی خراسانشد. در میان راه چندین روز در بادکوبهتوقف کرد و در آن جا از بعضی از همشهری های خود که برای کار و کارگری به آن جا آمده بودند، مبلغی را به عنوان قرض جهت تأمین هزینه های سفر تهیه کرد و از مسیر «عشق آباد» و «باجگیران» راه خود را به سمت خراسانو آستان قدس رضوی پی گرفت.
او در تاریخ دوازده رمضان 1337 برابر 22/3/1298 شمسی وارد مشهدشد. نخست به آستان بوسی امام هشتم، علیه السلام، شتافت. بعد با شور و شوق کم نظیر به تحصیل علوم اسلامی همت گمارد.
شیخ سیف اللهکتاب شرح لمعهرا نزد عالم بزرگ آقا میرزا محمدباقر مدرس رضویآموخت. کتاب قوانینرا در خدمت مرحوم آیت الله حاج شیخ محمدتقی مشکوریفرا گرفت.
رسائل، مکاسبو کفایهرا نیز در محضر مرحوم آیت الله حاج شیخ حسن برسی تلمّذ کرد.
بعد به درس خارج فقه و اصول راه یافت و از محضر آیت الله العظمی حاج آقا حسین طباطبایی قمیو آیت الله حاج میرزا محمد کفاییفرزند آخوند خراسانی، معروف به «آقا زاده» در فقه و اصول، بهره برد و به مراتب عالی رسید.
اساتید فلسفه و حکمت
شیخ سیف الله ایسیچون از دوران نوجوانی به عالم هستی توجه ویژه داشت و در چگونگی جهان آفرینش بسیار تامل می کرد، نهاد ناآرامش او را به سوی درس فلسفه و حکمت سوق داد و در این رشته تلاش بیش تر کرد و از محضر اساتید فن از جمله میرزای عسکریمعروف به «آقا بزرگ شهیدی»، ملامحمدعلیمعروف به «حاجی فاضل»، شیخ اسدالله یزدی که همه از عارفان و فیلسوفان و حکیمان بزرگ حوزه ی مشهدبودند ـ استفاده کامل کرد و خود در زمره ی اساتید فلسفه و حکمت این حوزه قرار گرفت.
با وجود و حضور این سه شخصیت بزرگ فلسفی در مشهد، حوزه این شهر چهره ی عرفانی و فلسفی قوی داشت و مرکز تدریس فلسفه وحکمت به شمار می آمد. در سال 1340 قمری برابر 1301 شمسی مرحوم آیت الله حاج میرزا مهدی غروی اصفهانی(متوفای 1365قمری) از نجفوارد این حوزه شد. او که یکی از شاگردان آیت الله میرزای نایینیبود. با تدریس خارج اصول، شاگرد بسیاری تربیت کرد و همه را تحت تأثیر افکار و اندیشه های خود قرار داد و در لابه لای تدریس خویش، مکتبی را تحت عنوان «مکتب معارفی آل محمد، صلی الله علیه وآله»، که بر پایه ی ضدّیّت با اساس فلسفه تنظیم شده بود، به شاگردان انتقال داد و در مدت اندکی، چهره ی فلسفی حوزه ی مشهد را دگرگون ساخت، به طوری که بعضی از شاگردان ایشان که تدریس فلسفهکردند، در صدد نقد و نفی فلسفه برآمدند و بعضی از کسانی هم که اعتقاد به فلسفه داشتند، به تدریج، منزوی شدند و در حاشیه قرار گرفتند و احیاناً تحت تأثیر و تسلیم فضای حاکم شد.
در این میان، شاید تنها کسی که یک تنه در مقابل پیروان این مکتب ایستاد و در جلسات علمی از مبانی فلسفی خویش دفاع کرد، آقای ایسی بود. از قول مرحوم حاج شیخ (کروکی استاد محمود شهابی) نقل است که می گفت: «وقتی افکار و اندیشه های مرحوم شیخ میرزا مهدی اصفهانیدر مشهدفراگیر شد، کلهم آمنوا به حتی الراشد الا الایسی!».
در این فضا و دگرگونی، یکی از کسانی که بر مبانی اساتید فلسفه در حوزه ی مشهدعنایت و پافشاری داشت و از آن دفاع می کرد، مرحوم شیخ سیف الله ایسی بود. او علاوه بر تدریس کتب شرح لمعه، قوانین، مکاسب، رسائل، کفایه، موفق شد کتاب منظومه ی سبزواریو اسفارملاصدراو کتاب اشاراتبوعلی را مکرر برای طلاب علوم دینی و دانشگاهیان تدریس کند.
از سوی دیگر تاکید وی بر اعتقادات فلسفی خود، او را به شدت در تنگنای مادی و اقتصادی قرار داد تا جایی که دیگر تأمین نیازهای اولیه زندگی و خانواده برایش مشکل شد. به ناچار مدیریت یکی از دفاتر اسناد و ازدواج را بر عهده گرفت تا به این وسیله بخشی از نیاز مادی خود را تأمین کند. با این حال او هرگز از نشر و تدریس فقه و اصول و فلسفه دست بر نداشت و تا آخر عمر با شور و نشاط به تعلیم و تربیت شاگردان فاضل همت کرد.
در این جا به معرفی چند نفر از شاگردان وی که تاکنون شناسایی شده اند، می پردازیم.
1 ـ آیت الله سید علی خامنه ای(رهبر معظم انقلاب)
ایشان کتاب منظومه را نزد شیخ سیف الله ایسیتلمذ کرده اند. معظم له در ضمن بیان گوشه ای از خاطرات دوران تحصیل در مشهد، اظهار می دارند: «مدتی در درس مرحوم آقا میرزا جواد تهرانیشرکت می کردم. در حقیقت درس فلسفه ی ایشان، رد فلسفه بود؛ زیرا، مرتب حرفهای مرحوم ملاهادی سبزواری را عنوان و یکی یکی رد می کرد تا این که روزی یکی از دوستان به من توصیه کرد که این صحیح نیست. با این روش تو نمی توانی مفاهیم حکمت و فلسفه را درک کنی. لذا بهتر است به درس کسی بروی که اعتقاد به فلسفه داشته باشد. من این پیشنهاد را پذیرفتم و به درس آقای ایسیرفتم. ایشان مردی عالم و فاضل و حکیم و خیلی معتقد به فلسفه بود. درس منظومه پیش ایشان شروع کردم و او مطالب و مباحث این کتاب را با دقت و با تمام اعتقادی که به فلسفه داشت، تدریس می کرد.
2 ـ آیت الله سید علی سیستانی
ایشان اکنون یکی از مراجع تقلید در نجفبه شمار می آیند. وقتی در حدود شصت سال پیش در حوزه ی مشهدتحصیل می کردند، کتاب شرح منظومهو شرح اشاراتو قسمتی از اسفار را از محضر شیخ سیف الله ایسیتلمذ کردند.
3 ـ آیت الله شیخ مسلم ملکوتی
ایشان نیز هم اکنون از آیات عظام در حوزه ی علمیه ی قماست. در سال تحصیلی 1324 شمسی که آذربایجانبه تصرف حزب دمکرات و توده درآمد، در حوزه علمیه مشهداقامت داشت و بخش مهمی از کتاب اشاراترا نزد شیخ سیف اللهاستفاده کردند. معظم له در کتاب خاطرات خود که با قلم این نویسنده تدوین شده است، به طور مفصل به این موضوع اشاره کرده و توضیح داده است.
ایشان در بخشی از خاطرات خود چنین می فرمایند:
مرحوم آقای ایسیمرد ملا و فاضلی بود، با تمام وجود به فلسفه اعتقاد داشت و از مبانی فلسفی خود دفاع می کرد... به آقای ایسی، چه افتراها و تهمت هایی که نمی بستند. وقتی از مشهدبرگشتم و در قمبودم، یک وقت شنیدم می گفتند: «او در مشهدبه جرگه ی صوفی ها و دراویش پیوسته است، آنان آمدند و او را به گنبد سبز بردند و برای خودشان قطب قرار دادند. گنبد سبز محل تجمع صوفیان در مشهد بود... این حرف ها در مورد آقای ایسی، شایعه ای بیش نبود. ایشان کسی نبود که با این بادها بلرزد. این آقایان در واقع می خواستند چنین القا بکنند که آقای ایسی از صراط مستقیم منحرف گشته و صوفی و درویش شده است. در حالی که این جور نبود، او در صراط مستقیم قرار داشت و به ولایت و امامت ائمه ی معصوم، علیهم السلام، اعتقاد کامل داشت.... مخالفان در مورد ایشان دچار اشتباه شده بودند و یا عمدا و مغرضانه می خواستند او را ترور شخصیتی بکنند.... البته این برخوردها اختصاص به مشهد و آقای ایسینداشت! در حوزه ی علمیه ی قم نیز از این سری اهانت ها بود، به طوری که حتی حضرت امام خمینی، رحمة الله علیه، را به این گونه مسائل متهم می کردند.
4 ـ آیت الله شیخ محمد واعظ زاده خراسانی
ایشان در یکی از مصاحبه هایش چنین اظهار می دارد.
در آن وقت که تفکر مرحوم میرزا مهدی غروی اصفهانیدر مشهدرواج یافت، تدریس فلسفه از هم گسسته شد. تنها یکی دو نفر بودند که فلسفه می گفتند: یکی از همین آقایان شیخ سیف الله ایسیبود که چند شاگرد داشت. یعنی در اصل طلبه ای نبود که شاگردی کند... بنده پیش آقا شیخ سیف الله، منظومهخواندم. در این مقطع، اغلب تفکرات ضد فلسفی آقا میرزا مهدی و شاگردانش بر حوزه ی مشهد غالب بود. بنابر این فلسفه نتوانست در حوزه ی مشهدکمر راست کند.
5 ـ مرحوم استاد کاظم مدیر شانه چی
مرحوم شانه چی که در علوم حدیث و فقه تبحّر ویژه داشت و از پژوهندگان کم نظیر در این عرضه به شمار می آمد، در مورد استادش چنین می گوید:
مرحوم ایسیاز شاگردان مبرز آقا بزرگ حکیم بود ودر فقه هم از شاگردان مرحوم حاج آقا حسین قمیبه حساب می آمد. در فلسفه تبحر داشت و از حافظه ی خوبی برخوردار بود. اعتقاد خاصی به فلسفه داشت و متبحّر در فلسفهبود و در این حال به روایات و فقه هم کاملاً احاطه داشت.
من در یکی از دو مجلس که بین ایشان و برخی اساتید ما مباحثه ای واقع شد، حاضر بودم. ایشان گاهی می گفتند: این مسئله، اشتباه است و در فلان صفحه و جلد وافیمرحوم فیض کاشانیآمده و روایتی دارد. وافی را می آوردند و می دیدند و در همان جا که گفته بود، هست. ما از ایشان تقاضا کردیم که یک درس فلسفه ای برای ما بگویند و در این درس من تنها بودم و «سفر نَفس» را خدمت ایشان خواندم.
ایشان محضر (دفتر ثبت اسناد و املاک) داشت. صبح و عصر می رفت به محضر و شب به منزل مراجعت می کرد. از این رو با طلاب تماسی نداشت. مگر در بعضی از مجالسی که مثلاً علما و طلاب بودند و بحث های علمی می شد و چون مرد فاضل و درس خوانده ای بود، مباحث فقهی هم که وارد می شد، خوب بود. در روایات با حافظه ای که داشت، بیش تر فلان را نگاه می کرد و در مقابل علما کم نمی آورد.]
آن وقت ها بزرگان و اساتید با سختی زندگی می کردند و همین آقای ایسیمی فرمود: من در ماه رمضانی که تابستان بود و روزه می گرفتم، به ناچار به خارج از شهر می رفتم. در شهر اتاق کوچکی داشتم که خیلی گرم می شد. در خارج شهر لااقل زیر درختی استراحت و درس هایم را مطالعه میکردم. یک شب سحری نداشتم و افطاری هم نکرده بودم، رفتم بیرون شهر، چون، روز قبل بدون سحری روزه داشتم، وقتی برمی گشتم، عصر بود و از جلوی نانوایی عبور می کردم. ناگهان بوی نان به مشامم خورد. دیگر چیزی نفهمیدم. افتادم. وقتی به هوش آمدم، دیدم کارگران نانوایی مرا به داخل آوردند به دهانم چایی می ریزند. یک مقدار هم نان دادند، بلند شدم به منزل آمدم.
6 ـ استاد سید جلال الدین آشتیانی
در شرح حال وی، اگر چه مرحوم شیخ سیف الله ایسی، جزء اساتید ایشان شمرده نشده است، ولی آن چه مسلم است، این است که استاد آشتیانی نسبت به آقای ایسی علاقه و ارادت داشت و به طور مرتب جهت دیدار و استفاده علمی به منزل ایشان می رفت.
حجةالاسلام والمسلمین استاد سید هادی خسروشاهیدر بخشی از خاطرات خود می نویسد:
یک روز در مشهدمقدس به دیدار آقا سید جلال الدین رفتم تا تجدید عهدی و دیداری به عمل آید... ظاهر امر نشان می داد که ایشان عازم بیرون رفتن هستند، ولی خواست طوری نشان دهد که قصد خروج ندارد. گفتم: استاد حقیر که تعارفی با حضرت عالی ندارم. اگر عازم جایی بودید، من مزاحم نمی شوم؟ استاد گفت: نه، مهم نیست...
مقداری که صحبت کردیم. گفتم: استاد شما عازم رفتن بودید و من مرخص می شوم. گفتند: واقعیتش این است که من قصد داشتم به دیدن شیخ ایسیبروم که اهل فلسفه و معنا است و در مشهدمقدس گوشه گیر و منزوی است و گویا که این بلد، «دارلاهل الجهل ولذوی الفضائل دارالضیق والفتک» است. من گاهی به ایشان سر می زنم.
من اسم شیخ ایسی را قبلاً هم شنیده بودم، ولی او را ندیده بودم... پس از ورود و دیدار شیخ، طبق معمول بحث فلسفی شیخ و جلال آغاز شد و هر دو در امواج دریای بی کران حکمت مشاء و اشراق غوطه ور می شدند.
7 ـ استاد دکتر مهدی حائری یزدی(فرزند آیت الله مؤسس)
در مقاله ای دیدم که وی نیز مدتی به مشهدمقدس سفر کرد تا نجوم و اخترشناسی را در محضر شیخ سیف الله ایسیبیاموزد.
8 ـ دکتر احمد مهدوی دامغانی. او نیز در سال 1322 شمسی شرح منظومهرا نزد شیخ سیف الله خوانده است.
علاوه بر اینان، آقایان شیخ جعفر زاهدیو شیخ علی ایسی محصل طسوجی و شیخ محمدرضا قدسو شیخ ابوتراب مدققـ از علمای حوزه ی مشهدـ از شاگردان معظم له به شمار می آیند.
از این فیلسوف و حکیم گمنام، آثار مکتوبی با عناوین زیر بر جای مانده است:
1 ـ عیون الحکم
2 ـ مطارح الفحول
3 ـ فوائد العرفان
4 ـ معرفه الربوبی
5 ـ رساله فی البداء
6 ـ پاسخ افسری
7 ـ ترجمه احتجاج طبرسی
مجموع این آثار به غیر از احتجاج، در یک مجلد با 355 صفحه وزیری تحت عنوان مطارح الفحولدر سال 1331 شمسی از سوی چاپخانه ی طوس مشهدبه چاپ رسیده است. نسخه های چاپی این اثر در قمکتابخانه آیت الله مرعشی نجفیبه شمار مسلسل 62 و در مشهدکتابخانه آستان قدس موجود است.
مؤلف در تاریخ 1/9/1331 از نوشتن آن فارغ شده است. یک نسخه دیگر مطارح الفحولبه ضمیمه ی پاسخ، در کتابخانه ی مسجد اعظم، قفسه 18 با شماره 81 موجود است.
از سرنوشت ترجمه ی احتجاج چیزی حاصل این نویسنده نشد.
یک نسخه خطی از رساله فی البداءبه خط مؤلف در بخش خطی کتابخانه ی آستانه ی قدس به شماره ی عمومی 6721 و به شماره ی خصوصی 1029 نگهداری می شود. مولف در تاریخ 6/7/1324 از نوشتش آن فارغ شده است.
از مجموع آثار قلمی این عالم پرتلاش به خوبی استفاده می شود، وی ضمن اشراف کامل به مبانی فلسفه ی مشاء و اشراق در بهره گیری و آگاهی از روایات نیز کاملاً متبحر و مجتهد بود. شیخ سیف اللهدر کتاب مطارح الفحولبا گرایش خاص فلسفی به ابحاثی مانند اثبات ذات خدا، اقسام صفات خدا، بداء، جبر و اختیار، خودشناسی، اقسام نفس، نفس ناطقه، نفس حیوانی، قوای هر کدام، قوای حواس پنجگانه، اقسام موت، موت ارادی و اختیاری، کیفیت نزول جبرئیل و وحی، چگونگی مغایرت نفس با بدن، حدوث و قدم نفس،... پرداخت و آن ها را از دیدگاه قرآنو حدیث مورد بحث و بررسی قرار داده است. در هر بخش، به مناسبت موضوع، روایات متعددی را از اصول کافیو توحید صدوقو کتب دیگر نقل می کند و به گونه ای لطیف به شرح و تفصیل آن می پردازد. او در لابه لای این همه، به شرح موضوعات ظریف دیگر مثل «قلب المؤمن عرش الرحمن»، «قسیم الجنه والنار بودن امام علی، علیه السلام» و فلسفه ی تقدم آن حضرت و فرزندان معصومش، علیهم السلام، بر تمام بشر از جمله ی انبیای الهی، علیهم السلام، به استثنای نبیّ مکرم اسلام، صلی الله علیه وآله، روی آورده و با طرح سؤال و شبهات و پاسخ از آن ها، به خوبی از عهده ی این همه برمی آید.
کتاب دیگر وی به نام پاسخ افسری در شرح و تفصیل اعجاز قرآناست. وی در جواب شخصی به نام «محمد هاشم افسری» که ظاهراً از شاگردانش بوده، این کتاب را به رشته ی تألیف درآورده است. این اثر نیز به همان روش مطارح الفحولاست که ضمن پرداختن به مباحث فلسفی، از آیات و روایات نیز به وجه احسن بهره برداری کرده است.
تألیف این اثر در تاریخ 10/9/1317 به پایان رسیده است.
مرحوم آقای مهدی ولائیاز کارشناسان کتب خطی در کتابخانه ی آستان قدس رضوی که خود از شاگردان شیخ سیف الله ایسیبود و مرتب به منزل ایشان رفت و آمد داشت، طی مصاحبه ای که با این نویسنده در تابستان 1379 داشت، می گفت:
آقای ایسیتا آخر، شور و نشاط ستودنی به تدریس و تحقیق و بحث و گفت وگو در رشته های مختلف علمی، بخصوص فلسفه و کلام و عرفان داشت. هر هفته صبح روزهای جمعه در منزل ایشان، واقع در محله نوغان، مجلس روضه خوانی و توسل برقرار می شد. اقشار مختلف مردم و علما و شخصیت ها سرشناس در آن حضور می یافتند. پس از پایان مراسم دعای توسل، تا وقت اذان ظهر، بحث های علمی ادامه پیدا می کرد و از انظار و اظهارات ایشان بهره گرفته می شد.
علاوه، او در یکی از شبستان های مسجد گوهرشاد، به اقامه ی نماز جماعت می پرداخت.
مرحوم ایسیچون از همسر اولی، مرحومه حاجیه خانم «ثریا کشتی بان» صاحب فرزند نمی شد، به ناچار همسر دوم به نام خانم «نرگس حسن زاده گلستانی» اختیار کرد. و از وی دو فرزند پسر به نام های رضا و علی دارد.
در نهایت، در سال 1342 شمسی برابر 1382 قمری بر اثر بیماری طولانی، چشم از جهان فرو بست و در قبرستان اختصاصی فلاسفه و عرفا، واقع در منطقه ی کوهسنگی مشهد، جنب مقبره ی اساتید حکمت و فلسفه به خاک سپرده شد.
در پایان جا دارد به دو نکته مهم اشاره شود: یکی این که در بعضی نوشته ها از این عالم به نام «شیخ رضا ایسی» یاد شده که اشتباه است و در حوزه ی علمیه ی مشهد، شخصیت فلسفی به این نام وجود ندارد. به احتمالی چون کتاب مطارح الفحولوی به کوشش فرزند بزرگش رضا ایسیچاپ شده است. سبب خلط پسر با پدر باشد.
دوم این که در بعضی اظهارات دیگر، ایشان به عنوان «شیخ سیف الله ایسیبادکوبه ای» معرفی و به بادکوبه منسوب شده است. این هم متاسفانه صحیح نیست و باید دقت شود. منشا این اشتباه هم این است که چون وی هنگام تشرف به حوزه ی مشهداز راه بادکوبه که در آن زمان راه انحصاری آذربایجانبه خراسانبود، وارد مشهدشده و بعد هم در مدرسه ی خیرات خان با طلاب و فضلای بادکوبه ای از جمله میرزا علی اکبر بادکوبه ای(مدیر مدرسه ی خیرات خان) و شیخ احمد بادکوبه ایو شیخ باقر بادکوبه ایو میرزا جبراییل بادکوبه ای(استاد شرح لمعه) ارتباط نزدیک داشته است، موجب این توهم شده است.
سوم این که در بعضی آثار و منابع، نام ایشان با پسوند «گرمرودی» آمده است. که منطقه ی گرمرود به بخش شمال شهرستان میانهاطلاق می شود و روستای غریب دوست در همین منطقه قرار دارد.
در بعضی اظهارات هم از وی به عنوان «شیخ یوسف ایسی» نام برده است که منظور از همه ی این ها یک فرد آن هم حاج شیخ سیف الله ایسیاست.
در وجه تسمیه ی وی به «ایسی» هم این است که ایس در مقابل لیس، به معنای وجود در برابر عدم است. ظاهراً ایشان خواسته به این وسیله خود را به وجود منسوب کند و از عدم دوری جوید.
ایسی، به کسر الف است. متأسفانه برخی در ضبط و تلفظ آن دچار اشتباه شدند.
مرحوم آیت الله احمدی میانجیمی فرمود:
بعضی از شخصیت های بزرگ شهرستان میانه، به دلایل مختلف به شهرهای بزرگ منسوب شدند. در مواردی خود آنان نخواستند، به میانه منسوب شوند. گاهی نیز دیگران این کار را در حق آنان روا داشتند. به همین خاطر گاهی که فرصت پیش می آمد، این نکته را تذکر می دادند و توصیه می کردند این افراد شناسایی شوند و از تحریف منزه گردند. چند مرحله این نویسنده از معظم له شنید که می فرمود: « وقتی می خواستم یکی از کتاب هایم را در تهرانچاپ کنم، ناشر نام مرا در روی جلد به عنوان «علی احمدی» زده بود. چون متوجه شدم، تذکر دادم که حتماً قید «میانجی» هم به آن اضافه شود و او نیز قبول کرد.