- ارسال کننده: بین الحرمین تاریخ: ۹۲/۰۸/۲۰

او را با تیر از مادر گرفتند/ از زبان آیت الله احمدی میانجی(ره)


 

از زبان آیت الله احمدی میانجی(ره)

 

روضه حضرت علی اصغر(ع)

در کتاب صدوق آمده است که هرچه مصیبت بر امام حسین(ع) بیشتر می شد، چهره ی امام بازتر و شکفته تر می شد و بعضی از اصحاب(ع) هم چنین بودند و این هفتاد و دو نفر در دنیای آن روز انتخاب شده بودند و به نظر من با شهدای جنگ بدر هم قابل مقایسه نیستند.

 

چون شهدای جنگ بدر، چند درصد احتمال مرگ می دادند ولی شهدای کربلا مرگ را قطعی می دانستند.

 

اصحاب امام حسین(ع) افراد عادی نبودند و یک بچه ی کوچکی عازم میدان نبرد بود که نوک شمشیر او به زمین کشیده می شد و فرزند شهید هم بوده است. امام حسین(ع) بچه را برگرداند و فرمود کجا می روید؟

 

گفت: من هم به میدان جنگ می روم. امام فرمود: شاید مادرت راضی نباشد.

 

گفت: این شمشیر را مادرم به کمرم بسته است.

 

میدان کربلا، میدان صفا و اخلاص بود، مادر شهیدی را در کربلا سراغ دارم و من این را در هیچ مقتلی ندیده ام که این مادر شهید یک بار هم اسم بچه ی خود را برده باشد و برای فرزند خود گریه کرده باشد و آن مادر شهید، حضرت زینب(س) بود.

 

یکی از مورخین می گوید: زینب بعد از کربلا دیگر توان و حال گریه هم نداشت و می گوید: هر کجا که زینب می نشست، برای امام حسین(ع) و حضرت علی اکبر(ع) گریه می کرد.

 

آخرین هدیه ی امام حسین(ع) که نقل شده، شیرخواره ی او، حضرت علی اصغر(ع) بوده است و مختلف نقل کرده اند و بعضی می گویند که امام حسین(ع) آمد جلوی خیمه ها، اهل حرم را ببیند، فرمود: خواهرم آن شیرخواره را هم بیاورید. و بی بی بچه را به دست امام حسین(ع) داد و امام حسین(ع) رفت تا صورت بچه را ببوسد، تیر جلوتر از لبهای ابی عبدالله به گلوی علی اصغر رسید.

 

امام حسین(ع) دید که گلوی علی اصغر ذبح شده است و بعضی نقل کرده اند که امام حسین(ع) بچه را بر روی دست جلوی لشکر آورد و اتمام حجت کرد و فرمود: مردم من با شما می جنگم و شما با من می جنگید و من به نظر شما گنه کار هستم اما این بچه ی شیرخوار که گنه کار نیست.

 

ولی عوض این که این مردم رحم بکنند، روی دست پدر، گلوی بچه را با یک تیر بزرگی ذبح کردند.

 

این قضیه برای امام حسین(ع) از دو جهت خیلی دردآور بود، یکی این که امام حسین(ع) اینجا کلماتی فرموده است و جای دیگر ندیده ام.

 

و دیگر این که فرمود: خدایا این بچه ی من، از بچه ی ناقه ی صالح کمتر نباشد و خدایا می بینید، آنچه که مصیبت را بر من آسان می کند این است که خدا می بیند که شما با من چه می کنید.

 

در اینجا بود که هاتف غیبی صدا زد یا حسین، بگذار بچه را، ما برای او در بهشت دایه آماده کرده ایم.

 

بنا بر نقلی که حضرت امام حسین(ع) بچه را جلوی خیمه ها آورد و به خواهرها داد و اینها در خیمه جمع شدند و این بچه را دست به دست می گرداندند و به آغوش می گرفتند و گریه و نوحه سرایی می کردند تا نوبت به عمه اش ام کلثوم رسید. از عمه اش این شعر را نقل کرده اند که فرمود:

 

دلسوزی من برای بچه ای است که او را با تیر از سینه ی مادر گرفتند.

 

1
1