زنبورنامه-قسمت 2
زنبورنامه .......(قسمت دوم)
حکایت ماهی گوشتخوار!
حکایت اول: ماهی گوشتخوار و ماهی گیاهخوار را نمی توان در یک آکواریوم نگه داشت چراکه گوشتخوار گیاهخوار را می خورد. اما حرفه ای های آکواریوم تدبیر جالبی بکار می برند. آنها با یک دیوار شیشه ای آکواریوم را به دو قسمت جدا می کنند و در هر طرف یک نوع ماهی می ریزند. ماهی گوشتخوار هرچه تلاش می کند تا گیاهخوار را بخورد، به دیواره شیشه ای خورده و ناکام می شود. این ناکامی به تدریج موجب می شود تا ماهی گوشتخوار قبول کند و به این نتیجه برسد که: نمی تواند! پس از مدتی دیواره شیشه ای را برمی دارند و ماهی ها به سادگی در یک آکواریوم از کنار هم می گذرند ولی ماهی گوشتخوار کاری به ماهی گیاهخوار ندارد! چون باور کرده است که نمی تواند!
حکایت دوم: در هندوستان می بینید که فیل های قوی هیکل را با طنابی معمولی به میله ای معمولی بسته اند و فیل بی حرکت ایستاده است درحالیکه بسیار قوی تر از آن طناب و میله است! اما چرا؟ علت این است که فیل را از بچگی با طناب به میله ای می بندند. بچه فیل زورش به آن طناب و میله نمی رسد و هرچه تلاش می کند نمی تواند خود را از بند آن طناب و میله رها کند. به تدریج بچه فیل می آموزد که زورش به طناب و میله نمی رسد و قبول می کند که: نمی تواند! بعدها که فیل بزرگ و تنومند شد، بازهم او را با همان طناب به همان میله می بندند. با اینکه حالا فیل قوی شده و صدها برابر آن طناب و میله را می تواند از جا بکند اما برای رهایی خود از بند هیچ تلاشی نمی کند چون باور کرده است که نمی تواند!
و حالا اینجائیم، میانه! چه بسیارند طرح ها و برنامه ها و نظرها و پیشنهادهایی که از سوی رسانه های مکتوب و سایبری و نیز بصورت شفاهی و نقل قول برای آبادانی بیشتر و توسعه و اعتبار میانه مطرح می گردند اما از سوی مسئولین جدی گرفته نمی شود چرا که قبول کرده اند این مسائل بالاتر از حد میانه است و مجوز می خواهد و هزینه می خواهد و و و و
یک مثال از هزاران مثال قابل ذکر در میانه: آموزش و پرورش نهادی است که آینده کشور و زندگی فرزندانمان را می سازد و همه مردم بی اغراق مدیون و مرتبط با آن هستند. هر نهادی به نوعی با انواع و اقسام بهانه ها درآمدزایی می کند اما آموزش و پرورش بواسطه صراحت قانون اساسی محدود و محروم مانده است. این امر بزرگترین چالش و ایراد نظام آموزشی است. تورقی در اقدامات ماهاتیر محمد و نظام آموزشی مالزی بکنید تا ببینید تفاوت دیروز و امروز آنها را.
یک خاطره: چندی پیش گذارمان به مدرسه ای افتاد در همدان. از فضا و ساختمان و نما و باغچه و داخل مدرسه و درصدقبولی خرداد و کنکور و جشنواره هایش بگذریم که نمونه اش را شاید در تهران بتوانید پیدا کنید، شاید! طبقه اول این مدرسه با تغییر کاربری به تجاری تبدیل شده و 8-7 مغازه از آن درآمده و اجاره آنها به حساب مدرسه ریخته می شود! با همین پول کل هزینه های مدرسه (و یک چیزی هم بالاتر از آن!) رفع و رجوع می گردد. توجه کنید، از سوئد و ژاپن و کانادام مثال نمی آورم! مثال من از همینجاست، همدان، یزد، اصفهان، مازندران!
یک سوال: آیا فرمانداری، شهرداری، شورای شهر، نماینده، و و و نیز می تواند با آموزش و پرورش همراهی و همنوایی کند و با طرح هایی مشابه این، رشد و موفقیت میانه را و فرزندان میانه را تسهیل و تسریع نماید؟