اینجا فقط مزار یک شهید سالم است، آن هم ...
اینجا فقط مزار یک شهید سالم است، آن هم ...
به فاصله تقریبی 500 متر از جنوب روستای آچاچی در شرق شهر میانه اگر چشمهایتان را تیز کنید میان یک کشتزار کوچک گندم تلی از خاک را میبینید که برگی پر افتخار از تاریخ خون رنگ این مرز و بوم را در دل خود جای داده است.
ستاد جنگ اعلامیهای صادر کرد و در آن خبر از مورد حمله هوایی قرار گرفتن شهرهای تبریز، اردبیل، رضائیه (ارومیه)، خوی، اهر، میان دو آب، ماکو، بناب، مهاباد، رشت، حسن کیا ده، میانه، اهواز و بندر پهلوی (بندر انزلی) داد. این اعلامیه، تلفات غیرنظامیان را، سنگین ولی تلفات نظامیان را، اندک گزارش داد.
تاریخ را که ورق میزنی این خبر را در صفحه سوم شهریور سال 1320 میبینی و لابه لای گزارشهای واقعی از صحنههای تجاوز ددمنشانه اجنبیهای روس و انگلیس به خاک پاک و مقدس ایران زمین، به قابهای طلایی بر میخوری که تصاویری جاودانه و ماندگار از مقاومت شجاعانه دلاور مردان و شیر زنانی را در خود دارد که جسورانه و بی پروا در مقابل دشمن متجاوز قد بر افراشتهاند و نقد جان خویش را در راه دفاع از ناموس وطن پیش کش تیرهای ناجوانمردانه خصم اهریمنی کردهاند.
مقاومت ایران در برابر قوای اشغالگر متفقین در شهریور 1320 و در گرما گرم جنگ عالم گیری که از قلب اروپای وحشی آن زمان ریشه گرفته بود به شکلی سازمان یافته و کلاسیک نبوده است چرا که در همان لحظات اول یورش مهاجمان به مرزهای استراتژیک کشور در بندرگاههای شمال و جنوب ماشین جنگی ارتش نوپای ایران متلاشی و نیروهای رزمی زمینگیر شده بودند و از این رو تنها صحنههای افتخار آمیزی که در جریان این نبرد نابرابر میتوان سراغ گرفت حدیث دلاوریها و پایمردیهای انگشت شمار سربازان و فرماندهانی است که به طور پراکنده و خودجوش در برخی از نقاط کشور با اشغالگران درگیر شدند.
به فاصله تقریبی 500 متر از جنوب روستای آچاچی در شرق شهر میانه اگر چشمهایتان را تیز کنید میان یک کشتزار کوچک گندم تلی از خاک را میبینید که برگی پر افتخار از تاریخ خون رنگ این مرز و بوم را در دل خود جای داده است هفتاد سال پیش تنهای غرقه به خون 18 سرباز دلاور وطن که به تیر تجاوز طمّاعانه جنگ افروزان خونخوار روسی جان خود را در راه میهن فدا کرده بودند در این قطعه از بهشت ایران زمین آرام گرفته تا...
دلاورمردان شیردلی که فارغ از پریشانی و درهم ریختگی اوضاع دربار پادشاهی آن زمان و استیصال و درماندگی سپه سالار!! که بلافاصله پس از دریافت خبر حمله قوای متفقین و مشاهده خیانت پشتیبانان خارجیاش به فکر استعفا از مقام پادشاهی افتاده و در کمتر از یک ماه آن را عملی ساخت، دل در گرو خاک پاک این مرز پر گهر داده و شجاعانه در برابر گلولههای متجاوزان ناپاک ایستادگی و پایداری کردند و عموماً هم به دلیل برتری نظامی و لجستیکی نیروهای مهاجم شربت شهادت در راه میهن را عاشقانه به کام کشیدند.
هنوز خاطره آن روزهای شوم تجاوز و اشغال از ذهن برخی از کهن سالان سرزمینمان بیرون نرفته است و حتی هستند کسانی که صحنههای جنگ و خونریزی و گلوله باران شهر میانه را نیز از آن زمان به یاد دارند.
نقل است که نیروهای روس در هنگام ورود به میانه با مقاومتهای جانانه نیروهای ژاندارمری مواجه و دشواریهای زیادی را در این منطقه متحمل شدهاند.
در آن روزها عدهای از سربازان دلاور ژاندارمری به همراه فرمانده شجاعشان در قافلانکوه که گلوگاه عبور ماشین نظامی ارتش روس به قلب کشور بود صحنهای بی بدیل از شجاعت و ایثار و مرگ سرخ در راه میهن را به نمایش گذاشتهاند که آثار آن هنوز هم در این منطقه موجود است.
به فاصله تقریبی 500 متر از جنوب روستای آچاچی در شرق شهر میانه اگر چشمهایتان را تیز کنید میان یک کشتزار کوچک گندم تلی از خاک را میبینید که برگی پر افتخار از تاریخ خون رنگ این مرز و بوم را در دل خود جای داده است.
هفتاد سال پیش تنهای غرقه به خون 18 سرباز دلاور وطن که به تیر تجاوز طمّاعانه جنگ افروزان خونخوار روسی جان خود را در راه میهن فدا کرده بودند در این قطعه از بهشت ایران زمین آرام گرفته تا مزارشان سند جاودانهای باشد بر غیرت و مردانگی و شجاعت مرزداران دلیر این مرز و بوم در هر عصر و زمانی.
هفتاد سال پیش بر سنگ مزار فرمانده دسته ژاندارمری عباراتی حک شده که هر کلمهاش خونی باشد بر رگهای غیرت و وطن پرستی نسل به نسل مردان و زنان ایران زمین:
«کُلُّ شَیءٍ هالِک اِلاّ وَجهَهُ، آرامگاه شادروان ستوان عطاءالله مجتهدی
که در راه انجام وظیفه در روز پنجم شهریورماه 1320 با هفده نفر ژاندارم حین دفاع از استقلال میهن در قافلانکوه شهید و در این مکان دفن گردیده، ساختمان این قبر از وجوه هدایای ملت ایران انجام یافت به تاریخ بیست و سیم (سوم) شهریور 1326 ».
کشور ما در آن زمان یک کشور اسلامی بود و پرچم آن به نام اسلام برافراشته شده بود. در آن زمان علمای اعلامی همچون آیات عظام بروجردی، حائری، کاشانی، مدرس و بسیاری دیگر از فقها و اهل اجتهاد آن دوره در قید حیات و در زمره رهبران مذهبی و اعتقادی ملت مسلمان ایران بودند؛ به نظر شما اگر در هنگام هجوم بیگانگان از هر یک از این بزرگان مذهبی کشور که به طور قطع احدی از ایشان هم در آن زمان واجد شرایط تامه فقاهت و ولایت امت بوده استفتاء میکردند که وظیفه فردی هر ایرانی در مقابل این تجاوز بیگانه چیست، پاسخ ایشان چه چیزی غیر از وجوب فرض مقدس جهاد و مقاومت در برابر تهدید و تجاوز اجنبی غیر مسلمان به کشور میتوانست باشد؟
در هر حال وقتی کشور اسلامی در برابر هجوم اجنبی قرار میگیرد جهاد و دفاع از فرائض واجب بر هر مسلمانی است و هر کس که در این راه کشته شود شهید است و به مقام رفیع شهادت در راه حفظ و صیانت از کیان سرزمین اسلامی نائل آمده است.
حال توفیری ندارد که این کشتگان راه دین و میهن سربازان نبی مکرم اسلام (ص) در جنگ خندق باشند یا سربازان صلاحالدین ایوبی در جنگهای صلیبی یا سربازان شاه عباس کبیر در جنگ چالدران و یا گلگون کفنان راه دفاع از نظام مقدس جمهوری اسلامی در برابر تجاوز ایادی استکبار جهانی.
منشأ اعتقادی همه اینها یک ریشه واحد دارد و آن هم اعتقاد به وجوب فریضه جهاد و دفاع در برابر تجاوز اجنبی و شورش و یاغیگری غیر اجنبی است و بسا به جرأت باید گفت که شهید راه وطن قائل به هر دینی که باشد زرتشتی یا مسیحی، ارمنی یا بودایی، یهودی یا مسلمان، به هر روی شهید است و در راه مام میهن جان را نثار کرده است.
حال من این پرسش تاریخی را از خود و از همه آحاد مردم ایران زمین میپرسم آیا شهید شهریور 1320 با شهید هشت سال دفاع مقدس فرق دارد؟
آیا وظیفه ما به عنوان وارثان شهدای راه میهن و دین بسته به زمان و مکان شهادت ایشان توفیر دارد؟
آیا خون شهیدانی که در شهریور 1320 در برابر تجاوز روسیه ملحد قطره قطره بر سنگهای قافلانکوه جاری شد با خون برادر من که در نخلستانهای سوزان شلمچه به آبی خروشان اروند پیوست فرقی دارد؟
آیا حرمت شهید منحصر به کشتگان راه وطن در دوره حال است و شهدای تاریخ نه چندان دور این کشور از قدر و منزلت افتادهاند؟
میدانید چرا این پرسشها میپرسم؟
چون چیزی را که من در 500 متری جنوب آچاچی دیدم دنیا را بر سرم آوار کرد. وحشت کردم از تصور این که شاید هفتاد سال! نه شاید هم 10، بیست سال دیگر همین بلا سر شهدای امروزمان هم بیاید.
در جوار روستای آچاچی، همین بیخ گوش وجدانهای بیداری که برای شهید مغنیه کنگره و یادواره و بزرگداشت برگزار میکنند، مزار 18 سرباز به خون خفته ایران اسلامی را دیدم که روستایی نیازمند ساده دل به دور از چشم وطن پرستان و مرزداران خاک پاک ایران زمین همه را شخم زده، یک جا جمع کرده و به تلی از خاک بدل کرده است و در زمینش گندم کاشته تا شکم گرسنهاش را سیر کند.
تنها سنگ مرمرین مزار ستوان مجتهدی نام نشان دارد که آن هم زخمهایی بر گوشه و کنارهایش وارد آمده و از 17 سنگ مزار دیگر شهیدان فقط یکی سالم به چشم میآید و تکههای متلاشی شده سنگهای دیگر را که به شعاع چند متر از محل اصلی پخش شدهاند میتوان دید.
قطعاً زمین این مزار یا با بیع شرعی تملک شده یا وقف این کار شده بوده است و یا حداقل با رضایت مالک آن اقدام به بناء این یادمان ملی و تاریخی در آن محل شده است.
اما امروز همه آن تاریخ و هویت و افتخار و ایثار، مظلومانه در پای چند گونی گندم قربانی گشته و با بی حرمتی وقیحانهای ویران و نابود گشته است و سنگ مزار یکی از بی شمار قهرمانان این ملت، سرنگون و غریبانه در دشت رها شده است و من ترسم از این است که نسلی که بعد از ما میآید با مزار شهدای دفاع مقدس ما در کنار میدان شهدای شهرمان چه خواهد کرد؟ آیا تیزی تیغ طرحهای توسعه شهری گوشه میدان شهدا را که جگر گوشههای این ملت و سندهای افتخار و شرافت این سرزمین در آن آرمیدهاند نخواهد گرفت؟