حکایت سناتور از میانه تا ایالت مرکزی
با تقسیم کلید های دسته کلید تدیبر و امید قرعه قفل استان تهران به دست مردی آشنا برای اهالی میانه یعنی مهندس سید حسین هاشمی افتاد ... همان مردی که طرفدارانش او را تنها مدیر کاری ایران میدانند و منتقدانش تمامی بدبخت های میانه را به او نسبت میدهند و با مطرح شدنش در رسانه ها شمشیر دردهای کهنه و عقده های عقب مانده از قافله ارادت به ایشان سر از غلاف فراموشی بیرون آورده و در حال مشق کردن برای طرفدارانشان هستند.اما در این بین آنچه جالب است این است که این همه فاصله دیدگاه در مورد یک نفر در شهرستان میانه ناشی از چیست آیا واقعا منتقدین زرگر خبره ای نیستند و قدر زر نمیدانند و یا اینکه ثناگویان اهل اغراقند و چیزی ازاین تعریفها عایدشان میشود.برای همین خواستم به دور از این افراطها ازمنظری دیگر به این قضیه نگاه کنم تا شاید درد دل مردمی که دیدگاه آنها جائی راه داده نمیشود و دراین دعواها گم میشود را به گوش اهالی درگیر برسانم.
اما ریشه این اختلافات دیدگاهی در چیست . دو دلیل عمده برای این امر قابل تصوراست دلیل اول ریشه در مبارزات انتخاباتی کاندیداها در شهرستان دارد ... مردم میانه در دوره های مختلف انتخاباتی هیچگاه شاهد رقابتی سالم و برنامه محور از سوی کاندیداها نبوده اند و آنچه دراین سالها میزان بوده است تلاش های بیشتر برای تخریب همدیگر و فرار از ارائه برنامه و پاسخگوئی به مردم بیچاره میانه بوده است و دراین بین کسی نمیتواند ادعای پاکدستی بکند و حتی جاهائی که کاندیداها ژست متمدن بودن گرفته اند این مسئولیت تخریب به اتاقهای فکر و طرفداران افراطی محول شده است و تطابقی بین شعار عدم تخریب و آنچه درعمل اتفاق افتاده دیده نشده است و همین امر ریشه عدم وحدت 30 ساله بین دونماینده میانه بعد ازپیروزیهای آنها بوده است چرا که در ایام انتخابات آنچنان از مقام تخریب هم کم نگذاشته اند و آنچنان نگرانی از دوره بعدی دارند که تکروی را به وحدت ترجیح میدهند و جالبتر اینجاست فرهنگ ما را هم به این اصل نزدیک کرده اند ومردم ما دیگر عادت به این تخریب ها کرده اند و فرهنگ سطحی نگری در ما نهادینه شده و اینجاست که طرفداران یک فرد چون سراغی ازبرنامه ها نگرفته اند ، چون سراغ آمار غیرقابل دفاع نرفته اند، ملاک طرفداریشان را خوش تیپ بودن و خوش صحبت بودن و مقابل گروه خاص ایستادن و ... ذکر میکنند.
و اما دلیل دوم ریشه در مفهوم تمرکز قدرت دارد.هرجا نماینده ای و یا رئیس جمهوری،دوره ی ریاستش به دارازا بکشد ناگزیر گرفتار در حب و بغض ها افراطی میشود و باندبازی ها ریشه میزند (هیچ قضاوتی درمورد کسی نمیکنیم) ، راه بر ایده های جدید بسته میشود ،مدیریت های منطقه به دست قشری خاص می افتد و کنیه ها و نفرت ها و تهمت ها ظهورمیکند ولی در پس پرده چه میگذرد قضاوتش به دست پروردگاریست که روی پرده با پشت پرده برایش یک مفهوم را دارد . این مسئله باعث شد آنچه اتفاق افتاد این بود که مهندس هاشمی برای دوره قبلی از حوزه انتخابیه تهران کاندید شدند چرا که این نفرت ها واقعا شکل گرفته بود و عدم توانائی در ادامه دادن مقبولیت ومحبوبیت مردم ازطرف ایشان احساس شده بود ، وبه کاربردن مفاهیمی چون "قدرش را ندانستند" و "رفت تا قدرش رابدانند" مفاهیمی عامه پسند برای فرار از واقعیتهاست.
اما آنچه که برای مردم میانه روی پرده است این است که بعد از فولاد میانه که آن هم توسط عده ای دیگر ادعا میشود مرد صنعت ایران و سناتور میانه هیچ صنعت بزرگی را برای ایالت خودش به یادگار نگذاشته است و ثمره ی آن این است که هر خانه ای از میانه که سراغ بگیرید حداقل از نعمت یک بیکار بی بهره نیستند و طرفداران افراطی باید توجه کنند که تعریفهای بالاتر از وضع موجود خون کردن دل پدر و مادرانی است که به خاطر نبودن فرصت کاری حداقل برابر با مناطق هم رده مجبور به دل کندن از محبت فرزندانشان و فرستادن آنها به دیاری با فرصتهای بیشتر میباشد.
مهندس هاشمی چند دهه عهده دار نمایندگی بر این دیار بودند و همین سالها اعتماد دوره ی کمی نیست که طرفدارانشان به جای تشکر ازاین ملت شریف و صاحب حسن ظن بر مردم شهرستان خرده بگیرند که چرا مردم این اعتماد را کم رنگ کردند و تا سالهای دراز ادامه ندادند ... مردم حداقل خصلت مشترک طرفداران ایشان را یعنی تکیه آنها بر مدار قدرت و ثروت را میدانند و شاید این امر ناشی از دیدگاه حزب متبوع آقای هاشمی است اما با قدری انصاف باید بپرسیم مردم پابرهنه کجای این سیاست هستند آیا باید فراموش شوند و به قول برخی ها زیر چرخهای تمدن له شوند ؟ آیا شایسته نبوده است که به جای آفریدن فرصت برای قشرخاص که تبدیل به حامیانی قدر شوند ذره ای هم به فکر پابرهنه گان میانه باشیم ...
ما رفتار های دیپلماتیک ایشان و افتخارآفرینی ایشان در عرصه کشور برای میانه را منکر نمیشویم و به خاطر داریم که ایشان در بحبوحه افراطی گریهای اصلاح طلبانه در مجلس ششم راه خود را از نماینده دیگر میانه جدا کردند و نامه جام زهر برای رهبر انقلاب را امضا نکردند .ما خدمات انجام شده ایشان برای شهرستان میانه را تقدیر میکنیم و تهمت خیانت به ایشان نمیزنیم ولی این مطالبه حق ماست که از نماینده ای که سالها امید و اعتماد خود را به صندوق عمل ایشان ریختیم انتظاری فراتر داشته باشیم که مرد صنعت ایران نباید اجازه میداد در وطن خویش صنعت این همه کم رنگ شود و به جز فولاد میانه چیزی برای افتخارکردن نداشته باشد ..
میانه امروز درگیر سیاست بازیهائی است که ریشه ای 30 ساله دارد ... عدم اعتمادی در فرهنگ ما نسبت به مدیران بومی تحمیل شده است که باعث شده مدیران کارآمد ما مشغول آبادکردن شهرهای دیگر باشند ...
آقای هاشمی حالا که به مدد این اعتماد بزرگ شده اید و به قول دوستان سناتور شده اید حداقل از نفوذ سیاسی خودتان در دولت تدبیر و امید فرصت های سوخته را احیا کنید و این مردم شریف دوران قدیمتان را فراموش نکنید.