عمل جراحی زیر نور فانوس نفتی
یازده بهمن 1365 در پی هجوم هواپیماهای ارتش صدام به شهر میانه حمام بلور، یک نانوایی و چند نقطه مسکونی این شهر مورد قرار گرفت، که در این حمله 13 تن از اهالی شهر میانه شهید و 37 تن از مردم مجروح شدند، در ادامه حملات روز یکشنبه 12 بهمن نیز این شهر توسط هواپیماهای صدام بمباران شد.
ساعت 10 صبح 12 بهمن ماه 65 دستور دادند که من بهیاران را سوار آمبولانس کرده جهت امدادرسانی به شهر ببرم که روز قبل بمباران شده بود و تعدادی از مجروحین در خانههایشان مانده بودند؛ ما در شهر چرخ میزدیم که ناگهان وضعیت قرمز اعلام شد و بلافاصله دو تا از هواپیماهای عراقی را بالای سر خود دیدیم که بسیار پایین پرواز میکردند.
با وجود ترس و وحشت فراوان نگاهم به هواپیماهای دشمن بود که با شتاب از بالای سر ما گذشتند، بالای ساختمان سپاه چند برادر پاسدار مشغول آماده کردن تیربار بودند که لحظهای بعد با پرتاب راکد و بمبها ساختمان سپاه و دیوارهای اتاق عمل فرو ریخت و دود و آتش از زینبیه بلند شد و برادران پاسدار بالای پشت بام سپاه به کلی ناپدید شدند و بلافاصله صدای گریه و ناله مجروحین بلند شد.
شیشههای در و پنجره و دیوارهای بیمارستان همه فرو ریخت و وسایل پزشکی همه زیر آوار مدفون شدند و بعد از آن با انبوهی مجروح روبهرو شدیم که نه تنها امکان جراحی که حتی وسایل کمکهای اولیه و پانسمان هم برای جوابگویی نداشتیم و چون در محوطه بیمارستان و راهروها و اتاقهای دیگر جا نبود، عدهای از مجروحین را در حیاط و چمن بیمارستان خواباندند و چون امکان حمله مجدد هواپیماهای دشمن بود مجروحین را به ناچار به زیرزمین ساختمان نیمهتمام بیمارستان جدید بردند که متأسفانه زیرزمین آنجا هم آماده نبود، زیرا که تاریک و سرد و پر از وسایل بنایی بود، فقط دکتر صدیقی در اتاق عمل حضور داشت تا ساعت 2 بعدازظهر همه بلاتکلیف در زیرزمین بیمارستان بودیم که دوباره وضعیت قرمز اعلام و دوباره ترس و دوندگی شروع شد.
با وجود ترس و وحشت فراوان نگاهم به هواپیماهای دشمن بود که با شتاب از بالای سر ما گذشتند، بالای ساختمان سپاه چند برادر پاسدار مشغول آماده کردن تیربار بودند که لحظهای بعد با پرتاب راکد و بمبها ساختمان سپاه و دیوارهای اتاق عمل فرو ریخت و دود و آتش از زینبیه بلند شد و برادران پاسدار بالای پشت بام سپاه به کلی ناپدید شدند و بلافاصله صدای گریه و ناله مجروحین بلند شد
هیچ امکاناتی برای اعزام مجروحین به سایر شهرها نداشتیم، هواپیماها دوباره شروع به بمباران کردند و این بار راکد درست از کنار ضلع شرقی بیمارستان گذشت و ساختمان جدید را که شیشه نداشت لرزاند و زیرزمین مثل آنکه زلزله آمده باشد شروع کرد به تکان خوردن، جویا راکد در پیادهرو جلوی بیمارستان به تراکتوری اصابت کرده و قطعات تراکتور مثل ترکش ساختمان مجاور را تخریب کرد، اعضای متلاشی شده راننده و قسمتی از اندامهای او به در و دیوار جلوی بیمارستان پاشیده شد و یک تکه بزرگ از بدن او به لبه پنجره طبقه سوم ساختمان خورد. بعد از اعلام وضعیت سفید باز هم سیل مجروحین سرازیر شد که در بین آنها سربازی بود که یک پایش قطع شده و دختری 26 ساله که شدیداً مجروح بود.
من و دوستم بعد از وصل سرم مأمور شدیم آنها را به تبریز منتقل کنیم و در مسیر اهالی شهر را میدیدیم که شهر را ترک میکردند، در راه وقتی علایم حیاتی هر دو بیمار را کنترل کردم دیدم که متأسفانه هر دو جان باختهاند. دوباره به بیمارستان برگشتیم و این بار متوجه بالگردی شدیم که بالای بیمارستان پرواز میکرد؛ به شدت ترسیدیم اما بعد از آنکه فرود آمد متوجه شدیم که اکیپ پزشکی اعزامی از تبریز به سرپرستی دکتر توفیقی است با کمک آنها اوضاع بیمارستان کمی رو به راه شد، زیرزمین آماده عمل و پانسمان مجروحان شروع شد.
زیر زمین فاقد روشنایی و وسایل گرمازا بود، به همین دلیل تیم جراحی عمل را در زیر فانوس نفتی و با گرمای چراغ نفتی انجام میدادند و دهها مجروح با همین وضعیت عمل جراحی شدند.
بخش فرهنگ پایداری تبیان -
منبع: کتاب «از بودن تا ماندن»{تالیف استاد جعفر شیخ الاسلامی miyanali.com/miyanehpix/552}