من شهرم را دوست دارم
شهر من همیشه خیابان هایش در دست تعمیر است! و من همین خیابان های خاکستری در دست تعمیر شهرم را به خاطر مردمان یکرنگ با قیافه های خسته شان دوست دارم.
من شهرم را دوست دارم،اگر چه خیابان ها و محلاتش پر از موش هایی است که اندازه شان با گربه ها یکسان شده! ولی بخاطر پیاده روهای تنگش هنوزم دوست دارم چون همین تنگی پیاده روها باعث صمیمی تر بودن شهروندان شهرم می شود.
در شهر من اجاره بهای مسکن به نسبت شهرهای دیگر خیلی بالاست،قید ازدواج را زدم ولی هنوزم شهرم را دوست دارم.
من بیکارم ولی شهرم را دوست دارم چون خیابان های کهن شهرم را هر روز متر می کنم ولی نمیدانم چرا شهرداری حقوقی برایم تعیین نکرده!
شهرم را دوست دارم چون یک سینما دارد و من بعد از متر کردن خیابان هایش میروم روی صندلی هایش چرت میزنم.
من شهرم را دوست دارم چون دختران شهر من به لطف دانشگاه آزادش چند سالی ست مثل دختران پایتخت رنگین کمانی شده اند و به جای زبان مادری فارسی بلغور می کنند.
یادش بخیر قبلا ها جوانان شهر من جوانی وشور و هیجانشان را در سقف خانه پدری دنبال میکردند ولی حالا
من شهرم را دوست دارم اگر چه خانه پدری من با حوض و باغچه سبزی کاریش در محاصره آپارتمان های رنگارنگ مفهوم حریم خصوصی و چهاردیواری خود را از دست داده!