آهای شما که مسجد دارید ، التماس دعا !
به نام خدای مهربان
اینجا نه یکی از شهرهای آفریقاست ، نه چچن ، نه افغانستان و نه اسلام آباد پاکستان و نه روستا و شهری که جنگ بر آن حکمرانی می کند !
اینجا اسلام آباد راه آهن میانه است ...
ماه رمضان است ! ماه مهمانی خدا !
ماهی که خیلی ها سحرگاهان که بیدار می شوند تا لحظه ی اذان صبح که یک دقیقه به آن مانده فرصت را غنیمت می شمرند و میخورند ... و موقع ظهر میخوابند و انتظار افطار می کشند و ربنای شجریان خوشحالشان می کند ... افطار میخورند و به مسجد می روند و نماز به جماعت می خوانند و دعا می کنند ... دعا می کنند ... دعا می کنند ...
خوش بحالشان اهالی اسلام آباد راه آهن هم مسجدی داشتند !
صبح ها که سحری بیدار میشدند ، سحری ساده ای میخوردند یا نه ، ظهرها می کوشیدند برای لقمه نان حلال ، عرق میریختند به امید ربنای شجریان و ترس از شرمندگی نزد خانواده سر سفره ی خالی افطار و دعاهایشان را به مسجد می بردند ، دیگر مسجد ندارند !
سیل اخیر ، مسجدی برایشان نگذاشته و از کانالی که مسئولین آن را برایشان ساخته بودند خانه هاشان سیراب لجن و فاضلاب سیل شده !
کدام مسئولین؟ همان مسئولینی که جز میدان معلم و فرهنگیان جایی نمیشناسند و پشت میزهایشان لم داده اند و ترانه گوشنواز " همه چی آرومه ، من چقدر خوشحالم " گوش میدهند !
شما که مسجد می روید و نذر میکنید و پول هایتان را به جاهای باکلاس تر هدیه می کنید تا علاوه بر اجر معنوی و اخروی از شهرت دنیوی آن نیز بهره مند شوید ، بعد از نماز جماعت مسجدتان برای این اهالی هم دعا کنید ، ناسلامتی شما که مسجد دارید !