سردار شهید دکتر ناصرالدین نیکنامی
سند هویتی سردار شهید جاویدالاثر دکتر ناصرالدین نیکنامی
شهادت کلمه ای است که ما ایرانیان آشنایی زیادی با آن داریم ، چه عزیزانی که از کودک گرفته تا پیر ، دیروز هستیم جان سپردند تا ما لحظه ای و دمی آرام بنشینیم و بیاساییم .
گاهی شتاب زندگی چنان ما را می گیرد که فراموش می کنیم ، این نفس های راحت کشیدن مان را مدیون همین جوانان دیروزیم.
وقتی صفحه به صفحه می گردیم ، کوچه به کوچه ، کمتر کسی را می بینیم که در فامیل و نزدیکانش عزیزی را از دست نداده باشد .
مدرسه ی زینبیه ، دبستان ثاراله و بسیار عزیزانی که در جبهه های جنگ شهید شدند ، اسنادی هستند بر اینکه جوانان میانه هم ، همانند اقصی نقاط کشور دِین و وظیفه ی خود را ادا کرده است .
مادران و پدران دم بر نیاوردند ، قامت کج نکردند و خم به ابرو نیاوردند ، مثل کوه ایستادند ، چرا ؟
دلیل روشن بود و هست ، تا ما در آسایش باشیم و افتخار این مادران و پدران بزرگوار شهادت فرزندانشان بود ، نه سواد ، نه ثروت و مقام .
برهمگان روشن است که نوشتن از شهدا در یک یا چند صفحه ، امکان پذیر نیست ، کتابها و مقالات مختلف نوشته شده ، اما با این همه بسیاری بوده اند که گمنام مانده اند ، من حیث المجموع شهدا همیشه برای ما قابل افتخار هستند .
در این مقال و مجال از شهید نیکنامی نام می بریم تا ببینیم که چه عزیزانی با چه سطحی ،حتی خانواده ی خود را گذاشتند و به عشق مام وطن ، خون خود دادند تا اینگونه زندگی کنیم ، امثال نیکنامی ها می توانستند با امکاناتی که در کشوری مثل آمریکا وجود داشت ، در آنجا مانده و زندگی کنند .
ولی طیف شهدا تفاوتی با افراد عادی دارند و آن این است که آنها عشق را در حفظ مرز و ناموس کشور می دانستند .
بخش هایی از طول زندگی مخصوصا آخرین لحظه ی زندگی شهید بزرگوار و این که در آن زمان برای شهدا چه شد و چه گفتند ، برای ما و هم نسلان ما عبرت آموز می تواند باشد ، شاید که به خود آییم و ببینیم ، هنوز هیچ نکرده ایم که به خود بنازیم .
سردار شهید دکتر ناصرالدین نیکنامی
ناصرالدين نيكنامي در سال 1323 در شهرستان ميانه متولد شد و در همانجا تحصيلات قبل از دانشگاه را با موفقيت چشمگير به اتمام رساند. بين تحصيلات مدرسه اي و دانشگاهي او بخاطر خدمت سربازي و كار ، وقفه اي چند ساله پيش آمد .
در سال 1349 در رشته جامعه شناسي دانشگاه تهران پذيرفته شد،با كسب مدرك كارشناسي جامعه شناسي از دانشگاه تهران ، براي تكميل تحصيل خود رهسپار آمريكا شده و در سال 1357 موفق به دفاع از رساله دكتراي خود تحت عنوان «شهادت» شد و مدرك دكتراي خود را در رشته جامعه شناسي از دانشگاه بوفالووكاروليناي شمالي اخذ نمود.
با پيروزي انقلاب اسلامي ، دكتر نيكنامي براي پيشبرد اهداف انقلاب به ايران آمد و در مرحله نخست ، مسئوليت امور بين الملل مدرسه عالي شهيد مطهري را برعهده گرفت. مدتي را نيز بعنوان معاون سياسي استان آذربايجانغربي مشغول فعاليت گرديد.
دوران جنگ
با آغاز جنگ نابرابر دشمن غاصب در سال 1359 ، او وارد عمليات جنگي شد،در طول عملیاتهای مختلف دوران دفاع مقدس چندین بار شدیدا مجروح و دربیمارستان بستری شده بود ولی هر بار قبل از بهبودی کامل فورا به خط مقدم می شتافت و یاران و نیروهایش را تنها نمی گذاشت. او در عملياتهاي جنگي از همه پيشتازتر بود و هنگام برگشتن به پشت جبهه از همه عقبتر. بنيانگذار شناسائي و اطلاعات عمليات بودند و هنگامي كه در يكي از عملياتها بدست دشمن اسير مي شوند ، بخاطر تسلط كامل به زبان انگليسي خود را خبرنگار خارجي معرفي كرده و از دست دشمن آزاد مي شود. او قبل از شروع عملياتها به قلب دشمن نفوذ كرده و اطلاعات لازم را از دشمن كسب مي كرد. او در نبرد سوسنگرد از ناحيه پا و چانه مورد اصابت تركش قرار گرفته و به بيمارستان اهواز منتقل شد و تحت عمل جراحي قرار گرفت. او براي ياري رساندن به خيل دانشجويان خط امام كه در عمق 30 كيلومتري خاك دشمن به محاصره افتاده بودند ، از بيمارستان فرار كرد و با پاي گچ گرفته به كمك آنها شتافت.
کریم فتحی هم سنگر سردار کسی ست که در آخرین لحظات کنار دکتر نیکنامی بوده و خاطره آشنایی و شهادت سردار را چنین توصیف می کند :
"تازه از مرخصی برگشته ام،حمله هویزه با شکست مواجه شده و عقب نشینی نیروها با پس روی تانکها ونفربرهای خودی نشان ازوخامت اوضاع دارد،رفتم مقر و اسلحه ام را با چند خشاب پر و تعدادی نارنجک بر داشتم و روانه شدم به سمت جاده سوسنگرد، هویزه تا، از اخبار تازه مطلع بشوم،تازه داشتم از شهر خارج می شدم که وانتمان کنارم نگه داشت،راننده به همراه،سید مصطفی الموسوی و ،فرمانده گروه تبریز ،که تازه آمده بودند و شهید دکتر ناصرالدین نیکنامی دکتر صدایم کرد(( کریم...بیا... برو مقر و به بچه ها بگو مسلح و آماده شوند،ما می ریم شناسائی و تا برگردیم برویم عملیات مقابله..)) و سریع گاز دادند و رفتند..دکتر نیکنامی را از اوایل ورود به سوسنگرد می شناختم، اهل میانه بود و می گفتند دانش آموخته آمریکاست وشخصیتی داشت مثل شهید چمران خودمان،با همه گروههای رزمنده سوسنگرد افت و خیز داشت و در عین حال تنها بود،گشتهای شناسائیش معروف و بنام بود و شناخت جزء به جزء،از غرب سوسنگرد و عمق منطقه تحت اشغال دشمن داشت،من خودم دیدم که مجروح و با عصای زیر بغل به رزم شبانه و شکار تانکهای دشمن می رفت. دلم گواهی نداد که بر گردم به مقر، به دنبالشان با پای پیاده راهی شدم و از شهر خارج وبه سمت هویزه راهی گشتم.وضع اصلا خوب نبود،نبرد توپخانه ای به صورت پراکنده در جریان بود ودر فواصل کوتاه تانکها و نفربرهای رها شده از سوی خدمه دیده میشدند ، نیروی پیاده و رزمنده خیلی دیده نمیشد و برخی جاها تک و توک بودند ونیروهای به جا مانده را به عقب هدایت میکردند. هر چقدر جلو تر می رفتم اثری از سیمرغ نمی یافتم و ترددی هم دیگر، نبود،تنها، گاهی هلیکوپترها می آمدند و از چپ و راست جلو می رفتند و با آرایش و مانور خاص سمت هویزه را زیر آتش می گرفتند و برمی گشتند،یک نفر افسر ارتش را درکنار جاده دیدم انگار دیده بان هوانیروز بود گفت جلوتر نروم عراقی ها هویزه را اشغال کرده اند و دارند به سمت سوسنگرد پیشروی می کنند؛از ماشین پرسیدم،گفت دیدم با سرعت رد شد اما برگشتنش را ندیده است،از جاده مقداری به راست کشیدم و تا جائی فاصله گرفتم که بتوانم جاده را زیر نظر داشته باشم و باز،به آرامی به جلو رفتم ونهایتا از دور سیمرغ را دیدم که چپکی بر روی جاده متوقف شده و تعدادی نیرو اطراف آن در حرکتند و دیدم که یک نفر را دارند با خودشان می برند و در عین حال چند تانک و نفربر کمی جلوتر از آنها ایستاده اند،مقداری هم نزدیکتر شدم و فهمیدم که بچه ها گرفتار شده اند و کاری از دستم ساخته نیست ، ساعتی آنجا پرسه زدم و اثری از کسی نیافتم و همزمان با غروب خورشید برگشتم به شهر و ماجرا را به نیروها گفتم و همه قطع امید کردند، فردای آنروز درسنگر نگهبانی بودم که درکمال ناباوری ، شنیدم که مصطفی الموسوی سالم برگشته،به دیدارش شتافتم و گفت که عراقیها با دوشکا هدفشان قرار دادند و دکتر ناصرالدین نیکنامی درجا شهید شده و محمد مجروح شده و فرهودی اسیر و او (الموسوی)موفق به فرار شده است. خبر شهادت دکتر نیکنامی شدیدا تحت فشار روحی قرارم داده بود و شکست عملیات هویزه هم مضاعفتر.. دو روز بعد از آمدن مصطفی خبری مسرت بخش تر در بین بچه ها پیچید،محمد غفارزاده هم آمد،شادی و سرورمقر را در بر گرفت،دشمن وقتی میاد کنار ماشین او یک پاش نیمه قطع آویزان بوده و آنها می گذارند به حال خودش ، اما محمد بدنی ورزشکار و ورزیده داشت،شب که میشود پای نیمه قطع شده اش را به دندان میگیرد و در عرض دو روز خودش را به نیروهای خودی میرساند".
گلزار شهدای هویزه و همرزمان سردار شهیدجاویدالاثر دکتر ناصرالدین نیکنامی
کاپیتان شهبازی و دکتر نیکنامی
کاپیتان در بخشی از توصیف زندگی خود اشاره به نامی میکند که برای بسیاری آشناست و به نوعی عامل تعیین مسیر زندگی خود را بیان می دارد که شرح آن از زبان خبرنگار چنین است :
"(کاپیتان شهبازی) پس از پایان دوره تحصیلی در میانه به دلیل بازنشسته شدن پدر به تهران میاید تا به توصیه پدر وارد دانشگاه شود، پس از اخذ دیپلم هنرستان، برای ورود به دانشگاه دیپلم ریاضی اخذ کرده و با توصیه شهید دکتر ناصرالدین نیک نامی که از بستگان (پسرخاله ) وی بوده است وارد دانشکده هواپیمایی ایران شد".
فرزند شهید ناصرالدین نیکنامی
با خبر شدیم که فرزند دکتر نیکنامی نیز راه پدر را در کسب علم ودانش پیموده اند و هم اکنون دکتر مهدی نیکنامی فوق تخصص رشته دندانپزشکی و استاد عضو هیات علمی دانشگاه تبریز می باشند .
معرفی سامانه ی پاسداشت سردار
خوشحال شدیم که سامانه ای به منظور پاسداشت دکتر نیکنامی تشکیل شده و در آن به مطالب و خاطرات پیرامون شهید سردار ناصرالدین نیکنامی می پردازد .
نویسنده ی این سامانه خود را خادم شهدا معرفی میکند ،در زیر آدرس این سایت برای استفاده ، قرار داده می شود :
www. niknami.ibsblog.ir
هدف از نگارش این مقاله آشنایی با سردار رشید ، شهید نیکنامی هست ، در شهر کار فرهنگی در این زمینه شده و یکی از خیابان ها به نام دکتر نیکنامی نامگذاری شده،اما این کار در مقابل فداکاری این عزیزان بسیار کم بوده و هست .
جایی که برای معرفی بسیاری از سرداران و فرماندهان جنگ کارهای فرهنگی بسیاری در سطح کشور انجام می شود اما با وجود داشتن اسطوره های زیاد ، متاسفانه سهم شهر ما از این همایش ها بسیار اندک بوده و هست ، پارسال برگزاری همایش شهدای زینبیه و ثاراله قدم بسیار بزرگی بود که برداشته شد و امسال نیز ادامه خواهد یافت.
امید می رود در آینده ای نه چندان دور ما و مسئولین ذیربط هم به سهم خود قدردان زحمات از جان گذشت های سالهای جنگ باشیم .
دوران سربازی شهید نیکنامی