واندر مشکلی دیگر از مشکلات میانه!
به نام خدا
سلام
امروز ساعت 20 و 30 روز چهارشنبه ، نسیم نسبتاً شبیه به بادی به مدت کمتر از 5 دقیقه شروع به وزیدن کرد که بنده در خیابان شهید میانجی روبروی اداره آموزش و پرورش بودم که صداهای عجیب و غریب به گوش میرسید !
بابا نترسید آسمون قلمبه نبود ، حلبی پاره هایی بود که مثلاً اگه خیلی در حقشون لطف کنی میتونید اسمشو بذارید سقف کاذب ، شایدم سقف قاتل و یا شاید هم سقف چه میدونم مخرب !
بعععله ، از اینور بارون می بارید و از اون ور از بام میدان تره بار حلبی پاره !!!
من مجردم و بیکار و اگه از اون حلبی ها میخورد بهم و میمردم سه روز دیگه فراموشم میکردند ولی اگه متاهل بودم بچم مدام برای تصدیق حرفاش باید میگفت به روح بابام راست میگم و من اونور چوبشو میخوردم !
حلبی ها خیابونو هم بی بهره نذاشتند و ماشینارو هم نشونه میرفتند . پیکان و پراید و پژو پرشیا باشه لال شم اگه بحث کنم ولی زبونم لال اگه یک دستگاه سوزوکی گرند ویتارا از اون خیابون رد میشد و روش یه خش کوچولو میفتاد چی ؟
رفتم داخل میدون و از یکی از اون میوه فروشا پرسیدم مسئول این میدون کیه؟ کی رسیدگی میکنه گفت : هیچکس ، ما اینجا آواره هستیم ! تا گفت آواره یاد پرین و بی خانمان و کوزت و اینا افتادم ! بیچاره ها چه کشیدند !
مسیرو داشتم میپیمودم سمت چهارراه که دیدم زیرساختهای شهری خودشونو نشون دادند و جلوی مینی سیل 5 دقیقه ای ایستادگی کردند طوری که تصمیم گرفتم آستینامو ، ببخشید ، پاچه شلوارمو بالا بزنم و از قید خیس شدن کفش و جوراب گذشته و دل به دریا بزنم!
تصاویر گویای ماجراست !